نمایش جزئیات
روضه و مناجات_شب اول محرم _روضه حضرت زهرا سلام الله علیه _حاج حسن خلج
شب اول برای روضه رفتن اذن ازمادر گرفتم
و با غم و مِهر حسین دستور تا آخرگرفتم
چون که رخصت داد مادر
سبقت از عودو گلابو نافه و عنبر گرفتم
آمدم در روضه با احساس،حس پنج گانه
صادقانه بی کرانه شاعرانه عاقلانه عاشقانه
پس برای روضه های سخت آن طوریکه
دیدن جایگاه ویژه دارد
برای روضه ی مادر شنیدن جایگاه ویژه دارد
*روضه مادر شنیدنی نیست"عذرخواهی میکنم..." روضه ی مادر دیدنی نیست..." صحبت ناموسه فقط شنیدنیه" گوش بده ببین صدای نالش از بین در و دیوار میاد یا نه؟!! امشب شبشه ها همین امشب..."
وای مادرم ... مادرم... مادرم...
وای مادرم ... مادرم ... مادرم ...
عجب محرم و صفری داری امسال،سالی که نکوست از بهارش پیداست،از شب اولت معلومه شب های دیگت چه خبره،الحمدالله*
برای روضه ی مادر شنیدن جایگاه ویژه ای دارد
*البته خیلی هم گوشاتو تیز نکن بعضی چیزها رو نشنوی راحت تری"مثل صدای سیلی"خدا نکنه بشنوی ..." وای....
. .برای روضه ی غیرت ولیکن چشم و گوشم را گرفتم،تا نفهمم درد یعنی چه؟
برای روضه ی غیرت برای خاطر مولا برای درک آقایم فقط با حس بوییدن به بطن روضه می آیم"
*اصلا میگم بیان رفقا اون دوتا حس رو بذاریم کنار"دیدن و شنیدن وعرض کنم به خدمتتون بذاریم کنار این دو حس رو،بریم سراغ حس بویایی"دلشو دارین؟!*
همین که بوکشیدم آمد از شش سمت بوی یاس
ولی درعطر این گل طعم پررنگ کبودی نیزشداحساس
به جز بوی کبود یاس بوی عود هم آمد
مشامم سوخت زیرا برمشامم بوی داغ دود هم آمد
*نمیدونم چرا به این خوبی شاعرش داشت تو حس بویایی جلو میرفت"یه مرتبه توجهش به حس لامسه جلب شده*
چونانکه حرف تیز میخ را در اصل گوش چوب میفهمد
کسی که خورده سیلی بوی خون را خوب میفهمد
*اره،خودشم متوجه شد جای خطرناکی رفته برگشت به همون حس گذشته*
ومن از بوی خاک و بوی نم فهمیدم امد اشک های شاه در اینجا
کنار در؛مشامم پرشده دیگر می آید بوی یاس و بوی دود،بوی خاک، بوی خاکستر
و در پایان روضه آه!!بوی تند سیبی ناگهان آمد
گمانم که حسین بن علی از خانه سمت مادرش سینه زنان آمد
*برید کنار با مادرم کار نداشته باشید..." حسین جان ...
*واقعا نمیدونم چه کنم شب اوله،قصدم این بود که شب اول سبک جلو بریم اما انگار از شب آخر سنگین تر شده،چرا سنگین تر؟! گفت امام زمان و دیدم داره ضجه میزنه گریه میکنه زیر لب میگه خدا مصیبت ما لب های خشک جدم حسین نیست" مصیبت ما تیزی خنجر و گلوی حسین نیست"مصیبت ما اون دستیه که ب رو مادر ما بلند شد...*
میان روضه ی مادر رسیده بر مشامم بوی خاک کربلا اخر
که هر جا سر گذارم،می گذارم سر به سجده روی خاک کربلا اخر
حواس پنج گانه پرت شد از مادر و آمد سوی گودال
رسیده خواهری با پنج حس کامل خود اسب خونین را به استقبال
وزینب می رود از حال با اندوه مالامال ...
.