نمایش جزئیات

روضه و توسل ورود به کربلا شب دوم محرم بنفسِ حاج سید مهدی میرداماد

روضه و توسل ورود به کربلا شب دوم محرم  بنفسِ حاج سید مهدی میرداماد

يا ربَّ الحُسَين بِحَقِّ الحُسَين اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ الحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة

حاجت به شرح آن نیست دردی که خود عیان است
این اشکِ شور گونه شیرین ترین بیان است

*خوشا به حال اونایی که با اشک حرف میزنن دیدی بعضی وقتا میری حرم ابی‌عبدالله اصلا نمیتونی حرف بزنی زبان زیارتت میشه اشک،

همۀ حرفاتُ فقط نگاه به ضریح شش گوشه میکنی اشک میریزی اما داری حرفاتُ میزنیا چقدر شاعر قشنگ گفته ،

خوش به حال اونی که تو جلسۀمحرم با اشکاش با آقاش حرف میزنه این اشک ؛

این سبک را دوست سنگین میخرد
آب شور چشم شیرین میخرد…

اشک یعنی عشق بازی با خدا
اشک یعنی انفجارِ بغض اما بی صدا

اشک یعنی آتشِ دل آبِ رو
در عروج و در نماز دل وضو

اشک یعنی عین نور و نور عین
اشک یعنی کار مهدی بر حسین

شماها این شبا دارید با امام زمانتون همراهی میکنید حالا این اشک چقدر شیرینه چقدر این اشک زیباست*

حاجت به شرح آن نیست دردی که خود عیان است
این اشکِ شور گونه شیرین ترین بیان است

از عشق یوسفِ مصر یک دل فقط جوان شد
در خیمه‌ی حسینی دل ها همه جوان است

بالاترین عبادت
*همین کاری که شما هر شب دارید انجام میدید ان شاءالله همینه.. بعضیا میگن این گریه آدمُ افسرده میکنه

پیری زود رس میاره درسته روضه های ابی‌عبدالله بالاخره ماهارو دق میده و میکشه آدم تو روضه پیر میشه

همینکه میشنوی دور زینبُ نامحرما گرفتن آدم پیر میشه یه شبه ..
اما این گریه کسالت نمیاره، افسردگی نمیاره ، خودکشی نمیاره بذار هرچی میخوان بگن، بگن این گریه آدمُ زنده میکنه آدمُ جوون میکنه ..*

بالاترین عبادت ، شادیِ قلب زهراست
شادی قلب زهرا ، ذکر حسین جان است

*الان مادرش داره میگه جانم .. کیا دنبال اینن مادرشُ شاد کنن راضی کنن ..

الان داره تو دلش میگه جانم اینا حسین منو میگن .. بچه م داره میرسه کربلا ..

(کم نذاریا) حالا فهمیدی این حسین تو دل حضرت زهرا رو چقدر شاد میکنه*

بالاترین عبادت ،شادیِ قلب زهراست
شادی قلب زهرا ، ذکر حسین جان است

حسین .. جان ..

زهرا تمامِ مارا با اسم میشناسد
نزدیکِ درب هیئت چشم انتظارمان است

*بذار دهانشونُ ببندن اونایی که یاوه میگن، میگن این نوع سینه زدن و کبود کردن از جهل آدمه این جهله؟*

این سرخیِ بدن ها یا این به سر زدن ها
از جهل سینه زن نیست از عشق بیکران است

اینجا گناه بخشند ، کوهی به کاه بخشند
وقتی که پیرمردی با عشق روضه خوان است

*شب دومه امشب فقط باید آه بکشی اونم به جای کی؟*

آهی کشید زینب ، در ماتم برادر
این آه تا قیامت در سینه ها نهان است

*فک نکنی زبون حاله ، نه عین عبارت توی تاریخِ مقتله ، وقتی رسیدن کربلا مثل فردا ابی عبدالله دستور داد

اول خیمۀ خواهرشُ علم کنند اجازه نداد زینب از محمل پیاده بشه ، فرمود اول خیمۀ عقیلۀ بنی هاشم رو علم کنید

بزرگترین خیمه ها خیمۀ عمۀ سادات بود ، از بعضی از خیمه ها راه داده بود به خیمه حضرت زینب

مرتب همه می آمدن میرفتن دور زینب شلوغ بود محرما همه خواهرا .. (الله اکبر)

ابی عبدالله دستور داد خیمۀ خواهر رو برپا کنن ، یه جوری هم دور خیمه رو پوشاند با خیمه های کوچک ،

خیمه تو دید نباشه بعد دستور داد حالا عقیلۀ بنی هاشم نزول اجلال کنه ..

خودش آمد ، عباس اومد علی اکبر اومد برادرا اومدن محرما اومدن .. همه دور تا دور زینب ..

از وقتی کاروان از مدینه حرکت کرد تا کربلا نزدیک به شصت بار تاریخ میگه این خانم پیاده شد و سوار شد ..

فکر نکنی فقط فردا دورش محرما بودن هر شصت بار همه دور تا دور زینب بودن این رسم و مرام کاروان بود ..

نوشتن تا پاشُ گذاشت رو خاک کربلا گفت آه حسین .. یه آه کشید .. گفت داداش این خاک، خاکِ کجاست؟ این چه خاکیه؟

(اونایی که کربلا مشرف شدن نجف میری هشتاد کیلومتر راهِ تا نزدیک کربلا هم این حسُ نداری ،

حالت خوبه حرف میزنی شعر میخونی مستی میکنی .. اما کافیه پات برسه به خاک کربلا ..)

زینب گفت داداش همه غمایِ عالم رو دلمه اینجا کجاست؟ تا شنید اینجا کربلاست فغُشیَ علیه ..

آخ دیدن زینب از هوش رفت .. عمه رو بردن تو خیمه خود ابی عبدالله اومد بالاسر زینب ،

آب پاشید رو صورت زینب به هوش آورد خواهرُ .. همچین که شنید اینجا کربلاست از هوش رفت ..

ابی عبدالله یه نگاهی به خواهر ، خواهر یه نگاهی به برادر (اجازه میدید از اینجا به بعد روضه رو زبان حال بخونم ؟!)

انگاری تویِ دل من آتیشه
بگو کنارم میمونی همیشه
اینجا کجاست دلشوره دارم داداش
میگم ان شاءالله که چیزی نمیشه

ان شاءالله که دعایِ من میگیره
سرتُ روی نیزه ها نمیره
ان شاءالله که نمیذاره اباالفضل
چادر خواهر آتیش بگیره ..

چه سخته باورش
اینجا تورو میکشن آخرش
انشاالله اصغرت نمیشه پاره پاره حنجرش
نمیره روی نی ، جلوی مادرش

حسین … وای وای وای

ان شالله دل خونۀ غم نمیشه
یه مو هم از سر ما کم نمیشه
همش میگی غمت نباشه زینب
هیچکسی وارد حرم نمیشه

ان شالله که خیمه نمیشه غارت
محاله خواهرت بره اسارت
من میگم اینا هرچیم که باشن
کاری ندارن به لباس پارت

میون قافله ، تو این بیابون شده ولوله
دستای دخترت ، خیلی کوچیکِ واسه سلسله
همسفرم نکن با شمر و حرمله ..

حسین … وای وای وای

من ادامۀ روضه رو بخونم جسارت نمیکنم جای دیگه نمیرم الله اکبر ..
همچین که دید حال زینب منقلبِ ، هر کاری کرد دل خواهر آروم بشه دست امامتُ آخر گذاشت رو دل زینب ..

این دل از روز دوم آروم شد و الا همینجور جلو میرفت زینب به عاشورا نمیرسید

این زینب همون زینبیه که گفت : مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا این دست ارومش کرد بعد ابی عبدالله دستور داد همه زن و بچه بریزن تو خیمه ..

دور عمه رو شلوغ کنن دلش گرم بشه ..

همه جمع شدن تو خیمه اینجای مقتل عجیبه نوشتن همه که جمع شدن ابی عبدالله ایستاد جلو درِ خیمه یه نگاه به زن و بچه کرد

همچین که نگاه کرد هزارتا معنا داشت این نگاه حسین ..( ببرمت یه جایی؟) این زن و بچه آخرین باری نبود که دور هم جمع میشدن ..

چند بار دیگه هم دور هم جمع شدن ..

یه بار فردا تو خیمه این اجتماع زن و بچه صورت گرفت .. (برات چند تا دیگه رو مثال بزنم) یه بار دیگه هم تو خیمه جمع شدن کی؟..

دوم محرم ، نه دهم محرم .. (فرق فردا با دهم چی بود؟) فردا بابا جلو در خیمه صحیح و سالم بود ..

اما عصر عاشورا .. تو خیمه همه منتطر بودن بابا برگرده ..

یهو شنیدن صدای ذوالجناح داره میاد ..

همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند ..

ریختن از خیمه بیرون دیدن فَأَسْرَعَ فرس الی خیامه .. حسین ..

دوم محرم یه بار اجتماع کردن ابی عبدالله نگاه کرد ، دهم محرم یه بار ابی عبدالله از تو گودالِ قتلگاه زن و بچه ریختن بالای گودال اشاره کرد به خواهر برگرد ..

این دستورِ امام بود والا زن و بچه میدیدن چه اتفاقی میفته اینجا رفتن من یدونه اجتماع دیگه هم‌بگم؟! آماده ای یا نه؟!

دوم محرم نه دهم محرم نه یه جا دیگم زن و بچه جمع شدن ابی عبدلله نگاهشون میکرد کجا ؟!تو مجلس شراب ..

سر تو تشت طلا دید همه رو به غل و زنجیر بستن .. شمر و حرمله دور زینبن سر بریده از تو تشت طلا .. حسین .. *

.