نمایش جزئیات
سینه زنی زمینه جانسوز ویژۀ شهادت راوی دشتِ کربلا امام محمد باقر سلام الله علیه به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی
آه .. یادم نمیرود هرگز
غمِ جانسوز غارتِ خلخال
حمله ی نابرابرِ لشکر
به زنان و به خیمه و اطفال
صحنِ عرش بین صحن چشمانت
میدهد زجر هر شب و روزم
ذوالجناح آمد از دل میدان
با دوصد زخم بر سر و کوپال
«وای ... ای وای ای وای ای وای ..»
در هیاهوی نیزه و شمشیر
تنی از روی شیبِ قربانگاه
غلت میخورد تا ته گودال
چه بگویم که تیزیِ خنجر
به روی حنجری فشار آورد
یک نفر بین قاتلانش شد
بر سر سر بریدنش جنجال
هم غرورم شکست هم قلبم
آن زمانی که دختری خسته
از رویِ ناقه بر زمین افتاد
دشت تاریک بود و رفت از حال
«وای ... ای وای ای وای ای وای ..»
امان از گودال .. به پا شد جنجال
ببخشند سادات .. تنش شد پا مال
میون اعدا .. غریب و تنها
رو خاک افتادی .. زدی دست و پا
نانجیبا از راه رسیدن و
پیکرِ زخمیتُ کشیدن و
چشمای زینب رو ندیدن و
ندیدن و ...
وای ... بی هوا میزدنت
از جفا میزدنت
پیرمردا همگی ، با عصا میزدنت
«وای ... ای وای ای وای ای وای ..»
به زیر خنجر زدی بال و پر
شدی غرقِ خون به پیش مادر
با چشمای تر ، با حال مضطر
میگفتی برگرد ، به خیمه خواهر
هدفِ نیزه ها شد بدنت
جایِ سالم نموند روی تنت
به نیتِ غارت اومدند
بردند انگشتر و پیروهنت
وای ... شمر بی حیا و
وای ...حرمتت رو بد شکست
نفسای آخره با پا رو سینت نشست
حسین .....