نمایش جزئیات

‌روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم _حاج حیدر خمسه

‌روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم _حاج حیدر خمسه

خون تو خون بهاش خداوند اکبر است اشک غمت به خون شهیدان برابر است هر جا غم تو نیست همان جا جهنم است *آره واقعاً، آره به مولا، من اون جایی که اسم تو نیاد نمیرم، من اون جایی که تو خاطر خواه نداری پا نمیذارم، آقا! خیلی خاطر خواه داری،آقا از پارسال یه قول هایی بهت دادم پای چند تاشون وایستادم، صدام و داری آقاجان؟ نیاد اون روزی که اصلاً نگام نمیکنی، من با تو بستم بارم رو، یه جورایی بهت وابسته شدم آقاجان، این وابستگی رو پاره نکن، چقدر خوبِ آدم تو رفیقاش پُز امام حسین رو بده،تا یکی ما رو می بینه یه جوری مارو می بینه،میگه:فلانی سفارش مارو به اربابت بکن. یه ذوقی می کنم، مردم فهمیدن ما با هم رفیقیم* هر جا غم تو نیست همان جا جهنم است هر جا عزای توست بهشت مکرر است پیراهن ِ عزات به از حله ی بهشت چایی روضه ی تو همان آب کوثر است *اگه می بینی کنار یه ایستگاه صلواتی راه رو میبنده برای یک چایی،چایی نخورده نیست، میگه: ان شاءالله حضرت زهرا این رو دم کرده باشه، جایی که برای غذا دعواست، غذا نخورده نیست، میگه: نمکش رو زهرا پاشیده. خیلی ها میگن دل تو دلمون نیست،آخه امشب شب رقیه است، صورت ها یه جور دیگه است،انگار آماده است* دختر حرمله چه مغرور است از روی بام دست تکان میداد می دانست من یتیم شدم پدرش را به من نشان میداد *** عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ندارد غیر راه علی مسیر ندیدم داخل خانه‌اش صغیر ندیدم سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم من در این خانه غیر شیر ندیدم *** شیر بودن که سنّ و سال ندارد *میخوام صدات همین الان برسه حرم،شنیدم خانم، خادم هم نداری،بچه رزمنده ها روزها میجنگن،شب ها غبار حرمت رو میگیرن* چون شده حیدری تبار؛ رقیّه هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه همچون عمّه شد استوار؛ رقیّه گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه در کمالات؛ او مثال ندارد *** خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده نازدانه‌ست ناسزا نشنیده پابرهنه به روی خار دویده گرچه کودک، ولی شده‌ست خمیده او الفباش غیر دال ندارد *** بین انظار رفت مسخره کردند سر بازار رفت مسخره کردند دست به دیوار رفت مسخره کردند کوچه هر بار رفت مسخره کردند . .

زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد

دخترک را بدون فاصله می‌زد

گردنش را گرفت سلسله می‌زد

گفت جامانده‌ام ز قافله می‌زد

***

دیدن گریه او داد زدن هم دارد

سر که باشد بغلش حال سخن هم دارد

زحمت شانه نکش عمه برایش دیرست

گیسوی سوخته کوتاه شدن هم دارد

*تا حالا موی سوخته دیدی یا نه؟ دست بزنی میریزه*

ناخن پیرزنی بر روی او جا انداخت

کاش می گفت کسی بچه زدن هم دارد؟

ساربان ضربه دستش چقدر سنگین است

تازه انگشتر او سنگ یمن هم دارد

***

 من و رو خاک کشوند همون که رو سینه ات نشست

یه دونه زد ولی بابا تموم دندونام شکست

***

زخم های سر و روی پدر را که شمرد

گفت: عمه چرا زخم دهن هم داد؟

*بابا!*

حرمله چشم چران است، بدم می آید

مثل زجر است،ببین دست بزن هم دارد

***

موم و نکش خودم میام

مویی که سوخته کشیدن نداره

***

خاکستر تنوری موی تو را گرفته

این سنگ بی مروت موی تو را گرفته

من دوست دارم این را، این زخم را که این جاست

ردی که بر رخم هست، نقش عقیق باباست

.