نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم ماه محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم ماه محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه

السلام علیک یا نورالله یا اباصالح المهدی

چشم به راهی خیلی سخته

تا به کی میخوای نیایی

چقد دنبالت بگردم

یه کلام بگو کجایی ..

تو قنوتی تو رکوعی

تو سجودی تو دعایی

شایدم الانِ تنها

وسط بیابونایی ..

گل نرگس کی میایی؟ ..

تویِ قلبت واسه ی ما

یه جا دست و پا کن آقا

تو بخوای می تونی مارو

بین خوبا جا کن آقا ..

کسرِ شان تِ می دونم

بگی نوکر من اینه

یه کاری با این دلم کن

که اینم به دل بشینه ..

کاری باری اگه داری

نوکرت نمرده آقا

اگه امری هست بفرما

میذارم به رویِ چشمام

*گفت رفیقم همچین که تو جبهه تیر خورد نفسایِ آخرش بود ، سرشُ گرفتم رو پاهام گذاشتم .. دیدم لبایِ خشکش مثلِ ماهی بهم میخوره .. اشاره کرد رفیق سرمو بذار رو زمین باشه (گفتم چرا عزیز دلم من رفیق تو بودم چرا آخه این حرفُ میزنی؟) گفت یادته می رفتیم تو روضه ها ، یه شب از آقام امام زمان قول گرفتم ، گفتم آقا من کسی رو ندارم شهدایِ کربلا رو همشونُ ابی عبدالله سرشونُ به دامن گرفت .. شما امام حی و حاضرید. دوس دارم وقت جون دادن سرم رو پاهایِ شما باشه .. سرمُ بذار زمین بلکه آقام بیاد .. مهدی فاطمه قولش رد خور نداره .. (یه چی بگم تو دلت این حرارتُ بیشتر کنم؟) فقط تو این خانواده یه نفر خجالت زده شد .. اونم همون آقایی بود که اهل خیمه گفتن حرف عمو نشد نداره .. هر جا نشستی همه با هم : یا صاحب الزمان ..

. .

ملائکه برات گریۀ مدام می کنند

برایِ روضه خوانیِ تو اهتمام می کنند

چقدر لقمه حلال وقف روضه می شود

چقدر خرج این محرم الحرام می کنند

چه مشکل است روضه ها برایِ یازده امام

چه آه و ناله ها برایِ یک امام می کنند

چه حیف عده ای برایِ جز تو گریه می کنند

چه حیف اشکهایِ خویش را حرام می کنند

*گریه گرچه غم است ، اما گریۀ برا حسین همه غم های عالمُ از دل برمیداره .. *

اساس روضه های تو حسین وحدت آور است

مذاهب جهان همه به تو سلام می کنند

در آن زمان اگر کسی به یاریت به پا نخواست

در این زمان تمام مسلمین قیام می کنند

اگر تو را نداشتم که محترم نمی شدم

به احترام تو به من هم احترام می کنند

حسین جان ، به قدر لحظه ای مرا رها نکن

اگر مرا رها کنی همه رهام می کنند

خوشا به حال عده ای که از دو ماه قبل ازین

برای اربعین حسین ثبت نام می کنند

سخاوتت به گوشِ قاتلان تو رسیده است

که در کنار قتلگاه ازدحام می کنند

هنوز چشم تو به سوی خیمه هاست ای حسین

مقابل تو رو به جانب خیام می کنند

بعضیا شب اولشونه ان شالله پیرمرد بشیم دَرِ خونۀ حسین .. الحمدلله دونه دونه موهامون داره در خونۀ تو سفید میشه .. بچه هامون دارن یواش یواش قد می کشن .. الحمدلله در خونه تو بودیم باباها نون حلال دادن برا بساط حسین .. آی جوونا اگه خوب گریه می کنی مرد باش برو خونه دست و پای مادرتُ ببوس .. آخه امام صادق فرمود اگه حسین شنیدی گریه ت گرفت بدون مادرت به اندازۀ یه نگاهم خطا نکرده .. امشب بگو حسین جان به حق مادرت منم راه بده تو این قافله .. منم می خوام فداییت بشم .. منم میخوام شهید راه تو بشم آقا .. اجازه بدین من بی مقدمه روضه بخونم .. آخه روضۀ عبدالله بن الحسن یه جایی میره من همش می ترسم بگم .. اکثرا جوونن حتی بزرگترا که الان در مجلس حضور دارن، بعضی موقعها شاید بگن بابا اینا جوونن اذیت میشن تو روضه .. آی خواهر ، برادر نگاه نکن ببین با چه شکلی داره میاد تو جلسه ، ببین برا کی اومده .. وهب نصرانی بود اما حسین نگاهش کرد وقتی اومد پیش امام حسین دیگه حسینی شد ..

وقتی وداع کرد ابی عبدالله ، تو اون گرما ، در اون اضطراب .. عباسشُ کشتن، علی اکبرشُ جلو چشمش قطعه قطعه کردن .. به شیرخوارشم رحم نکردن .. اومد وداع کنه همه بچه هارو به زینب سپرد گفت زینب تازه کارت شروع می شه .. اما فقط یه نفرو دستشُ گرفت تو دست زینب گذاشت اونم عبدالله بود .. گفت خواهرم این تنها یادگارِ حسنِ منه .. این پسرِ شیر جملِ .. این بچه ، خونِ حسن تو رگاش جریان داره .. این بچه از شمشیر و خنجر باکی نداره .. دستش تو دست زینب بود ، همچین که شنید و از دور می دید عموشُ دوره کردند ..

بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

تیر به قلب حسین زدن .. صورتشُ با سنگ متلاشی کردن .. تو گودال داره غلت می خوره .. صدای اهل خیمه بلند شد یه وقت دیدن این بچه نگاه کرد گفت عمه ، عمویِ منه! .. دستشُ از دست عمه جدا کرد .. دوید سمت گودال .. دید عمو رو زمین افتاده .. نانجیب شمشیرُ بلند کرد ، این بچه خودشُ انداخت رو بغلِ عمو .. دستشُ آورد جلو به عمو نخوره .. یه وقت دیدن دست به پوست آویزان شده .. (روضه بگم؟) یه تیراندازِ ماهر اگه صد تا تیر هم داشته باشه، تیرِ آخری رو خوب دقت می کنه .. سه تا تیرِ سه شعبه آورده با خودش کربلا .. یه دونه شُ به چشمایِ عباس زد .. یه دونه شو به گلویِ علی اصغر .. تیر آخرِ .. حسین عبدالله رو تو سینه بغل گرفته .. (ابی عبدالله دو تا بچه تو بغلش بال بال زدند .. یکی علی اصغر بود ..) حرمله نشست .. یه نقطه رو نشونه گرفت. گفتن حتماً میخواد بزنه به حسین .. چنان تیر به سینۀ عبدالله .. این بچه به حسین دوخته شد ..

عمو جونم تویِ گودال

دیدم افتادی جون دادی

میونِ این همه نیزه

منم رو سینه ت افتادم ..

سپر میشم برا جسمت

جدا شد از تنم دستم

حلالم کن اگه راهِ

نفس هایِ تو رو بستم ..

چه گودالی، چه جنجالی، چرا عمامه تو بردن؟

خودت که داری جون میدی، برا چی خنجر آوردن؟

هر کی صدا منو میشنوه بگو : حسین ..

.