نمایش جزئیات

«در آغوش پدر »

«در آغوش پدر »

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش

چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش

لب خاموش او گوید ز سوز دل حکایتها

ز بی تابی و بی آبی سرش خم گشته بر دوشش

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش

چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش

لبش بی رنگ و دل پر خون نگاه مات او محزون

هوای کربلا برده همه صبر و همه هوشش

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش

چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش

نه می نالد ز بی آبی نه می  گرید ز بی شیری

در آغوش پدر دیگر شده مادر فراموشش

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش

چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش

زبان خونین و را گاهی برون آرد به آرامی

مگر مرطوب و گرداند لبان خشک و خاموشش

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش

چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش

نگر اصغر که چون اکبر فدای راه  ثارالله

چو ماهی می تپد اما تبسم بر لب نوشش

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش

چو ابری بر رخ ماهی عبای شاه رو پوشش

رباب ا انتظار آندم برون آمد که شاه آمد

سرا پا غرقه در خون و علی اصغر در آغوشش