نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز _ شب هشتم محرم _حضرت علی اکبر علیه السلام _سید مهدی میرداماد
اگر چه دردل دشمن تو را رها کردم
*مقتل میگه تنها شهیدیِ که تا گفت برم ، ابی عبدالله مکث نکرد گفت برو پسرم حالا ببین ...*
اگه چه دل دشمن تو رو رها کردم
به قاتلان تو نفرین به تو دعا کردم
محاسنم به کف دستُ اشک در چشمم
به همره تو دویدم خدا خدا کردم
هزار مرتبه جانم زتن جدا گردید
دمی که تشنه لب ازخود تو را جدا کردم
گلوی تشنه فرستادمت به قربانگاه
چه خوب حق تو را ای پسر ادا کردم
*سلام خدا به پدرایِ شهید،باور کنید این شهدایی که رفتن،خیلی پدرا به گردنمون حق دارند خوش بحال پدری که بچشُ حسینی بار بیاره ... همین الان جوونا نیت کنن خدا بهشون پسر بده دست بچشونو بگیرن بیارن زیر خیمۀ عزا ... آفرین به اون پدرایی که تنها نمیان با پسراشون میان با فرزندانشون میان از الان باید روح حسین تو وجودش زنده بشه از الان باید تربیتش تربیت حسینی بشه ... علی اکبرم بابا
یه جوری علی شو تربیت کرد وقتی بین راه دید بابا میگه"انا لله وانا الیه راجعون" یه جمله از باباش پرسید «یا أبتَ، ألَسنا على الحق»؟ بابا ما از مرگ نمی ترسیم به ما بگو ما بر حقیم ؟ حق با ما هست ؟دینمون ، ایمانمون اسلاممون حفظه؟
گفت آره بابا گفت دیگه باکی نداری خودمُ فدات میشم بابا .
لذا اول شهید بنی هاشم علی اکبرِ اگه اصلا تصور خودمه بزرگترا اگه اشتباهِ به من بگید من میگم اصحاب نزاشتن اونا پیش مرگ بنی هاشم بودن قول داده بودن شب عاشورا به همدیگه تا ما هستیم از بنی هاشم کسی نره تو میدون و الا نفر اول عاشورا علی اکبر بود ... خودش به تنهایی ورقُ عوض میکرد شیخ جعفر شوشتری میگه دو نفر بودن ، میتونستن ورقِ کربلا رو عوض کنن ابی عبدالله اجازه نداد ...
یکی ش علی اکبر بود ... میخواست بره ذره پیغمبر و تنش کرد ... اون بار سنگینِ نبوت، یکی دیگه شم برا فردا شبه ... چقدر خودت روضه خوان شدی ...
چه جوری دستاشُ بست ... گفت میری برو برا بچه های تشنم فقط آب بیار ... علی اکبرم به اباالفضل اقتدا کرد حالا برات میگم امشب خیلی این دوتا اسمو باهم میشنوید روضمون باشبایِ دیگه و سالای دیگه فرق داره.*
پسرم اذان صبح اذان گفتنت دلم را برد
صلاة ظهر تو را هدیه بر خدا کردم
*رفت میدان و برگشت تو نبرد اول همۀ عالم این روضه رو میشنون به خودشون میگن این جمله ی علی چه جمله ای بود "اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ قَدْ اَجْهَدَنی" میدونه علی اکبرتو خیمه ها آب نیست ... مگه خبر نداره اما تشنگی رو بهانه کرد ... پسره دلش میخواد یه بار دیگه باباشو بغل کنه*
زبان تو که مکیدم ، همه وجودم سوخت
چو شمع سوختمو گریه بی صدا کردم
*گفت بابا تشنمه صدا زد "هات لسانک ..." دیگه این چند شب مقتل میخونم ، خودت بزرگ شدی تو روضه همچین که زبان تو دهان علی گذاشت ... علی عقب رفت ... بابا تو که لبات از من خشکتره قربون لبای پارت برم بابا ... ها باریک الله ... من یه حرفی میخوام بزنم ادامه باورکنید به عزیزم قسم بعضی حرفا رو تو دهن ما میزارن فکر نکنید اینا نوشته میشه من یه جمله بگم شاید علی اکبر دلش میخواد یه اسمی تو روضش برده بشه چون برادرا معمولا خواهرین ....میخوام بگم علی اکبر لبای خشک باباتو دیدی طاقت نیاوردی اما خواهرت تو خرابه لبای پاره رو دید .... دید دندونای باباش شکسته ... خوب شد ندیدی لبای باباتو چوب خیزران .....*
زبان تو که مکیدم همه وجودم سوخت
چو شمع سوختمُ گریه بی صدا کردم
بابا تو آب خواستی و من زخجلت آب شدم
به اشک دیدۀ خود حاجتم روا کردم ...
. .من هشتا شباهتِ،شب هشتمِ بین علی اکبر و عموش اباالفضل دیدم ، این هشتا شباهت منو تو رو میکشونه وسطِ روضه :
شباهتِ اول اینه هر دو سقا بودن،روز عاشورا و روزهایِ قبل علی اکبر هم برای سقایت رفت.
شباهتِ دوم برا هر دو امان نامه اومد،برا هر دوشون امان اومد که وقت میخواد یه شب جدا میخوان آقا جانم،
شباهت سوم هر دو سلام تودیع دارن هر دو موقع خداحافظی و آخرین نفس حسن و صدا زدن یه جوری صدا زدن که هیچ کی صدا نزده قربونش برم تا میخواست از اسب بیفته گفت:یا اَبَتاه عَلَیْكَ مِنّیِ السًّلامُ
شباهت چهارم،مادر هیچ کدوم کربلا نبوده به نقل معروف،هیچکدوم مادر نداشتن براشون بلند گریه کنند
شباهت پنجم علی اکبر به اباالفضل،الله اکبر هر دو بدن رو یا صاحب زمان منو ببخشید هر دو بدن رو قطعه قطعه کردن
شباهت بعد فرق هر دو رو شکافتند هر دو مثل باباشون علی شدن
شباهت هفتم هر دو امام اومد بالا سرشون بلند گریه کرد،کنار علی اصغر نه ابی عبدالله گریه کرد ، نه رباب گریه کرد ، نه زینب کبری کرد ، اما کنار علی اکبر حسین داد میزد ... هفت دفعه نوشتن "ساحَ " عرب زبان ها کجا نشستن "ساحَ " یعنی داد میزد ...
هی میگفت پسرم هی می گفت "ولدی" بالا سر عباسم هم هی میگفت برادرم ...
حالا شباهت هشتم،بالا سر هر دو دشمن دور حسین حلقه زد (غیرتی نباشی من نمیگما) شروع کردن هلهله کردن،کف میزدن ... صدای حسین به گوش کسی نرسه،آی حسین ...
آخ بمیرم برات ، هرچی داد زد هر چی بلند گریه کرد ، آروم نشد بابا یه موقع هست میگن داد بزنه خودشو سبک کنه آروم میشه وقتی مرحوم شوشتری میگه روضه علی اکبر روضه جون دادن حسینِ یه مجتهد داره این حرفُ میزنه چه اتفاقی برا حسین افتاد هرکاری کرد آروم نشد. امامِ بعدا ایراد نگیری بگی امام که منقلب نمیشه امام که مضطر نمیشه امام که متحیر نمیشه ، نه امام بودنش سرجاش .. پدرِ .. اونم پدر کسی که شبیه ترین مردم به پیغمبرِ میگن بلند گریه کرد آروم نشد ...
سرعلی رو رو زانو گذاشت،دیگه سر علی رو زانو گذاشت خون و پاک کرد یه نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهن علی مونده ... مرحوم مقرم میگه .. خدا رحمت کنه مرحوم فلسفی این روضه رو خونده .. میگه التماس میکرد می گفت یه بار بگو بابا ... با انگشت لخته خون و از علی جدا کرد ... تا لخته خون دراومد دید علی دست و پا میزنه ...
الهی هیچ بچه ای جلو باباش دست و پا نزنه ...
دیگه نتونست کاری کنه سرعلی رو به سینه گذاشت ، فرق شکافته رو به سینه گذاشت آروم نشد می دونید چه کرد من و نگاه کن بدن و جمع کرد تا اونجایی که میتونست اینکارو حسین برا دومین بار انجام داد ... یه بار دیگه مدینه هم عین این کارو انجام داد بماند ، بار دوم علی رو آماده کرد یه نگاه به بدن کرد یه مرتبه دیدن خودشو انداخت رو بدن ... فوضع خدعوا علی خدع
دیگه بلند نشد دیگه سرشو بالا نیاورد یه حالی شد تو میدون خبر پیچید تو خیمه ها حسین دیگه بلند نشد از رو بدن کار حسین تموم شد غیرتی ها دین زینب داره میدوه .... کدوم زینب اونی که سایه شُ کسی ندیده ... چادر روسرش هی تو سرمیزد حسینم ...رسید بالا سر داداشش دست گذاشت روشونه اش حسینم عزیزم پسر مادرم ..
تا صدای زینب اومد انگار حسین جون رفته اش برگشت حسین غیرت الله سرشو آورد بالا،زینبم تو وسط این لشکر چه میکنی؟ اینجا چه میکنی؟ بلند شد دست به کمرش گرفت .
میخوام بگم این حسین همون حسینی که اینجا جون داده بود والله قسم میخورم خواهر نیومده بود جان امام ... جان امامشُ حفظ کرد مراجع ما میگن . میخوام بگم اینجا ابی عبدالله بلند شد خواهر و برادر تو چهره هم نگاه کردن هرچه بادا باد دیگه یا میمیریم یا برا فردا شب روضه و نفس میدن ، یه نگاه کرد حسین و مگه چند ساعت خواهر و برادر ازهم جدا شدن تا نگاه کرد دید حسین پیر شده،همه محاسنش سفید و خونی لذا نتونست گریه کنه مراعات حسین و کرد گریه نکرد میدونی کی گریه کرد؟ اون وقتی گریه کردتو مجلس عبیدالله دید عبیدالله سر حسین زیر پاشه ... چوب دستی شو برداشته هی به محاسن اشاره میکنه،حسین پیرشدی، پیرشدی حسین ...زینب بلند شد گفت عبیدالله صبر کن میخوای بگم داداشم کجا پیرش شد وقتی علی شو اربا اربا کردن ....
.