نمایش جزئیات

«سیل خون »

«سیل خون »

می زند نیش سکوتت به دل من ، پسرم

لب گشا کشت مرا خنده دشمن  ، پسرم

چشم خود واکن و بار دگر حرف بزن

از لب تشنه و سنگینی آهن ، پسرم

بی تو از دیده ی من قوّه بینائی رفت

در عوض دیده دشمن شده روشن ، پسرم

داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند

آنکه بگذاشته داغت به دل من ، پسرم

پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی

برگ گل ریخته در دامن گلشن ، پسرم

کس ندیده است که از تیغ هزاران جلّاد

این همه زخم رسد بر تن یک تن ، پسرم

تو ذبیح منی و من تن صد چاک تو را

هدیه دادم به ره خالق ذالمن ، پسرم

نتوان گفت که از داغ تو برمن چه گذشت

هیچ کس را نبود تاب شنیدن ، پسرم

بوده حرف دل من بر لب میثم ز انرو

سیل خون ریخته از دیده به دامن ، پسرم

سازگار