نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها _ استاد حاج عباس حیدرزاده
حضرت معصومه سلامٌ عليك...
پُر شده از گُل، گلشنِ منظومه ام
من غلامِ حضرتِ معصومه ام
*حضرت معصومه در شهر قم غريب بود، اين همه راه از مدينه به عشقِ برادر اومد، اما موفق به ديدنِ برادر نشد، دَمِ آخري صدا ميزد: رضاجان! رضاجان!...
امشب مجلسِ عزايِ حضرتِ معصومه است، مگه ميشه مجلسِ عزاي خواهر باشه، برادر نياد؟ مگه ميشه امشب امام رضا نظر نداشته باشه...*
برسانيد خبر را به برادر امشب
كه بيايد به كفن كردن خواهر امشب
* از مدينه حركت كرد بياد بره خراسان برادر رو ببينه، اما موفق به ديدنِ برادر نشد، اما مَردم من يه خواهر رو سراغ دارم راهش به برادر خيلي نزديك بود...*
از حرم تا قتلگه زينب صدا ميزد: حسين
دست و پا ميزد حسين، زينب صدا ميزد: حسين
* همچين كه بي بي مي دَويد سمت قتلگاه، چادر مي رفت زيرِ پاش هي ميخورد زمين، هي بلند ميشد مي گفت: حسين!...*
از تلِ زينبيه، زينب صدا ميزد: حسين!
هر جا به هر بهانه، زینب صدا ميزد: حسين!
*خوب شد حضرت معصومه نرسيد خراسان ببينه برادرش مثلِ مارگزيده به خودش ميپیچه، اما بي بي جان! عمه جانتون اومد بالايِ بلندي، نگاه كرد ديد شمر رويِ سينه ي حسينش نشسته، حسين....*
از تلِ زينبيه، زينب صدا ميزد: حسين!
با قامتی خمیده، زينب صدا ميزد: حسين!
رنگش ز رخ پریده، زينب صدا ميزد: حسين!
در زیر تازیانه، زينب صدا ميزد: حسين!
* از لابه لاي دستاي شمر، يه مرتبه ابي عبدالله نگاهش افتاد ديد زينب آمده، ديگه صداش جوهره نداشت، ديگه دستاش حركت نداشت، با گردشِ چشم اشاره كرد برگرد زينب، خواهرم تو طاقت نداري ببيني...*
آتش است اينجا نسوزي چون سپند
يا برو يا چشم هايت را ببند
با نگاهش حرف ها ميزد حسين
پيشِ زينب دست و پا ميزد حسين
* مرد قم برا حضرت معصومه گُل آوُردن، خيلي احترام كردن، وقتي وارد شهر قم شد گُل بارونش كردن...گفت: داداش!*
در كوچه ها با حالِ بيمارم نبردن
وقتي رسيدم سمتِ بازارم نبردن
اين معجري كه رويِ سر دارم نبردن
اي كاش مرغي را كسي بي پر نبيند
جسمِ برادر را كسي بي سر نبيند
هر كس كه بيند كاشكي خواهر نبيند
*داداش من اومدم شمارو ببينم، ولي نديدم، ولي زينب اومد نگاه كرد، يه بدنِ بي سر، حسين....*