نمایش جزئیات

روضه شب پنجم محرم1400 قسمت اول سید رضا نریمانی در راه هجرانت، سرم گرم...

روضه شب پنجم محرم1400 قسمت اول سید رضا نریمانی در راه هجرانت، سرم گرم...

در راه هجرانت، سرم گرمِ بیابان است
خاک کویر چشم من، محتاج باران است

شب تا سحر جای گلایه، اشک می ریزم
حاجت رواتر میشود هرکس که گریان است

مَردم که عاشق بودن من را نمی فهمند
در هجر، وصل است و میان وصل، هجران است

*یابن الحسن!...*

منّت سرم نگذاشتی! حق گردنم داری
چون در بساط تو غریبه مثل مهمان است

*اصلاً امام حسن مجتبی هم همینجور بود، همچین که اومد اون مرد شامی توی مدینه، تا اومد شروع کنه به امام حسن توهین کردن، آقا امام حسن اومد جلو، گفت: ببینم انگار تویِ این شهر غریبی، کسی رو نداری؟ از لهجه ات مشخصِ مال اینجا نیستی، مارو هم نمیشناسی که داری اینجور توهین میکنی، مهمونش کرد، بردش خونه، روایت میگه: غذا بهش داد، جایِ خواب بهش داد...*

یک شب قدم بگذار بر چشمِ گنهکارم
یک شب قدم بگذار بر این دل که ویران است

*گُلِ نرگس! یوسفِ فاطمه!...*

امروز حرف فاطمه روی زمین مانده
هرکس نباشد روضه خوان، فردا پشیمان است

من نذر کردم در مُحرّم سینه زن باشم
وقتی که دورم از حرم، جان دادن آسان است

کربلا را از نزدیک مهمان چشمانم کن
نوکر بدون کربلا در کُنج زندان است

در محملش محکم گره زد معجر خود را
این زینب است که بعدِ تو، حالش پریشان است

#شاعر رضا دین پرور