نمایش جزئیات
روضه امام هادی علیه السلام حاج محمد رضا بذری
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفِ المَلائِكَة"
"السَّلامُ عَلَي المَهدي وَعَلى آبائِه"
گفتم: این رسم وفا با من مهجور نبود
گفت: این عشقِ تو با شِکوه ی تو جور نبود
گفتم: افتاده ام از خواب و خوراک از پی تو
گفت: کس در طی این مرحله مجبور نبود
گفتمش: کورشد این چشم و جمال تو ندید
گفت: میدید اگر چشمِ دلت کور نبود
گفتم: آواره ی صحرا شدهام در طلبت
گفت: اینقدر رَهِ منزلِ ما دور نبود
گفتم: ای یار مرنجان دل ما را به فراق
گفت: قدرِ دلِ من، قلبِ تو رنجور نبود
*بيشتر از اينكه ما مشتاق ديدار حضرت باشيم، آقامون مشتاقِ ديدنِ ماست...*
گفتمش: خانه ی دل منتظر مقدم توست
گفت: هر بار که من آمده ام نور نبود
گفتم: ای شاه! شب و روز دعا گوی توأم
گفت: کی بنده دعا کرد که مأجور نبود
#شاعر حسن بیاتانی
يا صاحب الزمان! الغوث و اَلاَمان...
خبر گریه ی گرفتاران..
میرسد شب به شب به دلداران
این قبیله به ما نظر دارند
پیرشان کرده غصه یاران
*نامه نوشت به امام هادي، گفت: آقا اگه يكي بخواد با امامش حرف بزنه چيكار بايد بكنه؟ حضرت جوابش رو با نامه داد: "إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ، فَإِنَّ اَلْجَوَابَ يَأْتِيك" هر وقت خواستي با ما حرف بزني ،هر حاجتي داشتي، فقط لبت رو تكون بده، ما حاجتت رو ميديم...*
این قبیله به ما نظر دارند
پیرشان کرده غصه یاران
نخ تسبیحشان که میچرخد
سرِ پا میشوند بیماران
سر به دیوارِ اهل بیت زدیم
خوش به احوال سر به دیواران
ما گنهکارهای آلوده
پشتمان گرم شد به غفاران
دل ما تنگ سامرا شده است
ما و آقا و نم نمِ باران!
ما طلبکار این کریم شدیم
بس که رو داده بر بدهکاران
*وقتي متوکل به اون مأمورش سعيدِ حاجب دستور داد برو واردِ منزلِ امام هادي بشو، ميگه من نردبان گذاشتم از ديوار منزل بالا رفتم، دوباره نردبان گذاشتم تويِ خونه ي حضرت گذاشتم، اومدم از ديوار بيام پايين چون تاريك بود گفتم الان ميوفتم، وحشت من رو گرفت، ديدم صدايِ امامِ هادي بلند شد: صبر كن الان برات چراغ بيارم...*
یوسف سامرا نگاهی کن
ناز بفروش بر خریداران
شیرها پوزه میکِشند به پات
تشنه ی کُشتن تو خونخواران
*متوكل حضرت رو انداخت تويِ قفسِ شيرها، مطمئن بودن همه، درنده ها كارِ امامِ هادي رو تمام ميكنن، اما كار به جايي رسيد خودِ متوكل ملعون دستور داد: حضرت رو از توي قفس بيرون بيارن، يه وقت كسي نبينه اعتقادش به امام بيشتر بشه، همه ي شیرها دورِ حضرت حلقه زدن، صورت به پاي حضرت ميكِشيدن...*
اهل دنيا! غم و محن بس ماست
این که بی کَس شده همه کَس ماست
*وقتي قارون توي جمع به موسي بي احترامي كرد، موسی سر به سجده گذاشت، گفت: خدايا! اگه من پيغمبرت هستم تا جوابش رو ندي من سر از سجده بر نميدارم، عذاب الهي در دَم نازل شد، قارون و همه ي عظمتش رو زمين فرو بُرد...
اميرالمؤمنين پيش بيني كرده بودن كه خبيث ترين در بني عباس در دهمينِ اوناست، همين متوكلِ عباسي، چقدر از سادات رو به شهادت رسوند، كربلا رو به آب بست، شخم زد، ميخواست اثرِ امام حسين رو از بين ببره، كار به جايي رسيد گفت: هر كي ميخواد بره كربلا بايد يه دستش از بدن جدا بشه، چقدر دستها بريده شد، چشم ها چقدر کور شد...
بنای این ملعون بر تحقیرِ امامِ معصوم بود، روزی که از مدینه آقا رو آوُردن به سامرا، در کاروان سرایی جا دادن که گداهایی که صبح تا غروب میرفتن گدایی، شب میرفتن تو این کاروان سرا برای استراحت، اونجا حضرت رو منزل داد، میخواست قدر و منزلت امامِ هادی رو پایین بیاره...
دیگه چیکار کرد متوکل؟ امامِ ما رو به بَزم شراب کشوند، خودش شراب میخورد به حضرت هم ظرف شراب رو تعارف می کرد...*
گرچه از زهر حالِ مضطر داشت
به دلش داغهای بدتر داشت
حُجره از ناله ی اَنَا العَطشان
حال و روزی شبیه محشر داشت
علی بن جواد این آخر
ذره ای خاک کربلا برداشت
آب شرمنده ی لبانش شد
اثر تشنگی به حنجر داشت
آنقدر بین حجره می غلطید
جای خونمُردگی به پیکر داشت
بعد از آن مجلس شراب فقط
از غمِ عمه دیده ی تر داشت
این لباسش اگر چه خاکی شد!
باز آقا لباسِ دیگر داشت!
گرچه سر درد اذیتش میکرد
هرچه هم بود لااقل سر داشت
دور و بر خنجری به دستی نیست
قاتلش را کجا برابر داشت؟!
دخترش گرچه داغدارش بود
پشت صد پَرده بود معجر داشت
روضه ی من فقط همین جمله ست
پسرش را کنارش آخر داشت
کربلا داغ بر جگر خورده
وای از آن تشنه ی پسر مرده!
#شاعر پوریا هاشمی
*یکی دیگه از جنایت های متوکل ملعون که میخواست شأن امام رو پایین بیاره این بود، یه روز گفت: من باید سوار بر مرکب باشم، تمام مردم سامرا باید یک فَرسَخ دنبال من دوان دوان بیان، روای میگه: لابه لای این جمعیت که می دویدن دیدم امامِ هادی هم داره میاد، رفتن سمت حضرت دیدم آقا تمام سر و صورتش خیس از عرق شده، یه نگاه کردم دیدم ناخون پاش هم به سنگی گرفته شکسته، خون جاری بود، گفتم: آقا! این چه وضعی است من دارم می بینم؟ حضرت فرمود: فقط و فقط این بَزم رو راه انداخته تا من رو کوچیک کنه در چَشمِ مردم... حضرت فرمود: این ناخن شکسته ی پام کمتر از ناقه ی صالحِ پیغمبر نیست... این جمله ی امام هادی رو چند جایِ دیگه هم معصومین استفاده کردن، وقتی بی بیِ دوعالم فاطمه دید شمشیر روی سَرِ علی است، فرمود: الان میرم کنارِ قبرِ بابام نفرینتون میکنم، شأن من کمتر از ناقه ی صالحِ پیغمبر نیست...*
چيزي به دور بازوي تو پيچ خورده بود
آن تازيانه بود كه در انعطاف شد
دستت محال بود علي را رها كند
تا اينكه نوبت ضربات غلاف شد
تو دست خير داري و از خيرِ دست تو
از ماليات، قنفذ ملعون معاف شد
*یه جای دیگه هم یه معصوم از این جمله استفاده کرد، اونم وقتی ابی عبدالله دید شش ماهه علی اصغرش پرپر شد، یه کم از خونِ علی رو گرفت به آسمان پرتاب کرد، یه کف خون گرفت قنداقه رو خونی کرد، یه کم از خون رو به محاسنش کشید، صدا زد این بچه کم از ناقه ی صالح پیغمبر نیست، کاری کرد حسین، یه وقت یه مَلَکی ندا داد" دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّة" بچه رو به ما بسپار ما تو بهشت براش یه خدمتکار آماده کردیم... هر جا هستی بگو: یا حسین!*
.