نمایش جزئیات

سینه زنی شهادت امام کاظم علیه السلام به نفس حاج محمدرضا بذری

سینه زنی شهادت امام کاظم علیه السلام به نفس حاج محمدرضا بذری

دوباره از دل سیاه زندان 
میاد صدای ناله ی ضعیفی
 
از نفسای یوسف فاطمه 
نمونده غیر خِس خِس خفیفی
 
نوری که برا اهل جهان مثل یه گنجه
سهم همه ی ثانیه هاش آهِ و رنجه
حالا نداره هیچ رمقی زیر شکنجه
 
تک‌و تنها، توی زندون، براش فرقی نداره روز و شب
رو سجاده، با گریه، داره میخونه"خَلِّصٰنِی یا رَب"
 
آه! واویلا، آه! واویلا...
 
تموم آدما قبول دارن‌ که 
زخم زبون یه خنجرِ بُرَّنْدَه است
 
برا کسی که کوه غیرت باشه
بردن اسم مادرش کُشنده است
 
«گفت: زتازیانه و سیلی تو‌ندارم باک 
به ناسزای تو برمادرم هراس دارم »
 
تا حرف علی رو میزنن با بغض و کینه 
وقتی زیر پا حُرمت مادر و میبینه
سر وا میکنه توی دلش زخم‌ مدینه 
 
در ودیوار ،نوک‌مسمار، بمیرم رو‌خاک‌افتاده‌ مادر
رخ نیلی ،زدن سیلی، جلو‌ چشم بارونیِ حیدر 
 
آه! واویلا، آه! واویلا...
 
چیا سرش آوُرده بودن مگه؟
که‌ جای سالمی نداره تنش 
 
این سند غربت آقامونه
زنجیر و وا نکردن از گردنش 
 
با اینکه پُر از زخمه ولی بال و پری هست 
توی قتلگاه شهید شده اما سَری هست 
میشه بدنش غسل و کفن تا پسری هست 
 
ته گودال، تنِ پامال، دارن اسبا میتازن رو‌ پیکر 
جلو‌چشمِ، تَرِ خواهر، به روی نیزه رأس برادر
 
به گوش خاک سپردم تنت بپوشاند
بد است کسی ببیند تو را عریان 
 
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
که تا خمیده نگردد دوباره مادر جان

.