نمایش جزئیات
روضه شهادت امام کاظم علیه السلام به نفس کربلایی سیدمهدی حسینی
دواى درد بى تابى در اين زندان به جز تب نيست
كسى بين غل و زنجير مثل من معذب نيست
كسى غير از دو زندانبان سراغ از من نميگيرد
ميان آسمان من، ستاره نيست كوكب نيست
غروبى گريه ميكردم، به ياد دخترم بودم
اگر نامه ندادم غير خون اينجا مُرّكب نيست
پَرِ زخم، دلِ مضطر، غل و زنجير، جاى تنگ
همه اينها به جاى خود، نگهبان هم مؤدب نيست
به كه گويم سر سجاده ام خيلي كتك خوردم
كه اينسان ناجوانمردى ميان هيچ مذهب نيست
خلاصه اينكه اين شبها نگهبان بدي دارم
كه حتي دست بردار از سَرِ من نيمه شب نيست
لگد خوردم، زمين خوردم، دمادم خون دل خوردم
ولي اين چارده سالم، چنان يك روز زينب نيست
نگهبان زد مرا اما، نگهبان داشت ناموسم
زنى از خاندانم پا برهنه پشت مَركب نيست
كسى معصومهٔ من را به بَزم مِى نخواهد برد
شرابى نيست دستي نيست، چوبى بر روى لب نيست
تنى دور از وطن دارم، ولى چندين كفن دارم
شبيه جد عطشانم، تن من نا مرتب نيست
#شاعر:محمد جواد پرچمی
*علی بن محمد نوفَلی میگه : وقتی هارون الرشید مأمور فرستاد دنبال موسی بن جعفر آقا مشغول نماز بود.
نوشتن بیست و یک نفر آقا رو دوره کردن یکی عمامه از سرش انداخت، یکی سجاده از زیر پاش می کشید، چنان آقا با صورت به زمین افتاد محاسنش به خون خضاب شد، مگه چهجوری انداختند روی زمین؟ دیدن شروع کرده به گریه کردن، هارون صدا زد: یا موسی! براچی داری گریه میکنی؟ شماها آستانه تحملتون بالاست؟! فرمود: برا خودم گریه نمیکنم، یادِ مصیبتای جدم ابی عبدالله افتادم...
عجب دنیايی است، عجب رسمیه، هرکس تو این عالم باب الحوائج شده وقتی میری نگاه میکنی میبینی اونایی که به مقام باب الحوائجی رسیدن، اونهایی بودن که بد جوری دست و پازدن، اونهایی بودن جون دادنشون فرق میکرد با بقیه...
یه باب الحوائج علی اصغر بود، ابی عبدالله دید این بچه داره سخت دست و پا میزنه، خنجر رو برداشت گوشه ی قنداق رو پاره کرد گفت: حالا دست و پا بزن... یه باب الحوائج اینجوری دست و پا زده...
یه باب الحوائج هم کنار نهر علقمه، ابی عبدالله تا رسید، نوشتن: دید عباس هی میخواد پاهاش روجمعکنه، امام اومده بالا سرش، خجالت میکشه جلوی ابی عبدالله پا نشده، نوشتن:"اِرْتَجَحُ جَسَدَه" دیدن از خجالت بدن عباس داره میلرزه... یه باب الحوائج هم اینجوری بود....
اما من بمیرم برا اون آقایی که تو قعر سیاه چال هرچی اومد دست و پاش رو تکون بده این غل و زنجیر اجازه نداد...*
هربلایی سرم آمد کفنم دست نخورد
وقت تشییع تنم پیروهنم پاره نشد
ساق من خم شده اما تن من کامل بود
قدر انگشت بریده بدنم دست نخورد
صَلی اللّه عَلیک یا مَظلوم
صَلی اللّه عَلیک یا سَیدنَا الْعَطشان
صَلی الّله عَلیک یا سَیِدنَا العُریان
گریه زیاد کردم روضه زیاد خوندم
پشت سرت خیلی وَ اِن یَکاد خوندم
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
نیزه فرو شد به تنت
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
خودت بگو از کفنت
.