نمایش جزئیات
روضهوتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیه ماه مبارک رمضان به نفس کربلایی حنیف طاهری
کجایی من از تو ندارم یک نشانه
خبر از من نداری دلم گیرد بهانه
بیا تا بخوانیم به جسمِ کودکانه
غزل های غمت را به خطِ تازیانه
من و این مصیبت به حیرت مانده ام من
شگفتا عزیزم پس از تو زنده ام من
نبودی ببینی عدو سوی ما حمله ور شود
سرِ تو به نیزه همه خیمه ها شعله ور شد
همه طفلان به تاب و تب
همه ذکرِ عمو بر لب
به گِردِ عمه زینب
ای بابا بیا، امشب کن دعا
بیایم بَرت، گر بینی مرا
دیوارم عصا، شدم مادرت
به خود گفتم بیایی تا نِشینی در کنارم
ولی دیر آمدی و می نشینی بر مزارم
دیدم شَیب خضیبت
در خون خَدِّ تَریبت
ای باب نازنینم
عمو جان کجایی؟در آغوشت بگیرم
تو رفتی و پس از تو زِ جانم سیرِ سیرم
عمو جان کجایی در آغوشم بگیری
به دستت لخته ی خون تو از گوشم بگیری
تو رفتی ندیدی گذشت از حد جسارت
نگهبان نبود و عدو مشغولِ غارت
عمو جان نظر کن به این طفلِ قامت هلالی
عمو جان خجالت زِتو میکشم با چه حالی
دو دستم بِشکند یارب
که آوردم به تاب و تب
برایت مشک خالی
آمد جان به لب، ماندم نیمه شب، من از قافله
پیشِ من نِشین پایم را ببین پر از آبله
عدو برده به یغما گاهواره گوشواره
بر این رخ مانده برجا، جای سیلی گوشِ پاره
گر بودی تا به این حد دشمن ما را نمیزد
ای عمو جان ..ای عموجان ..
در زیر تازیانه عمویم مرا ندید
انگار دستِ غیبِ خدا چشم او، گرفت
لَختی کنارِ من بِنشین درد دل کنم
آن گوشواره یادگار تو را هم عدو گرفت
ای پدر کاش به جای سرِ تو
میبردن سرِ دخترِ تو
کی به پیشانی تو سنگ زده؟
کی زِخون روی تو را رنگ زده؟
ابتاه یا ابتاه ...
گاهی تقاص خصم زِما بهر ناله بود
اما گاهی تقاص از لبِ خاموش میگرفت
ما هیچی نمیگفتیم ما رو میزدن
شتر ها آروم میرفتن مارو میزدن
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست