نمایش جزئیات

مدح و توسل ویژۀ مَبعثِ حمدِ مُصطَفی صلوات الله علیه به نفسِ حاج مهدی سلحشور

مدح و توسل ویژۀ مَبعثِ حمدِ مُصطَفی صلوات الله علیه به نفسِ حاج مهدی سلحشور

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها
 وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ»
 
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ
 وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
 
ای روشنی تبار تو و نور تیره ات
ای آسمانیانِ زمین هم عشیره ات
 
ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح
آیینه دارِ سورۀ شمس است سیره ات
 
دارد دلت علاقۀ ذاتی به آسمان
همواره سویِ اوست اگر چشم خیره ات
 
خورشید رفت و ماه .. پدرت رفت و مادرت
در غم گذشت روز و شبِ تار و تیره ات
 
دُرّ یتیمی و صدفِ کعبه خانه ات
لطفِ خدایِ عزّوجل پشتوانه ات
 
در آستان عرش تمام ستاره ها
بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها
 
چشم تو آینه است، نه آئینه چشم توست
باید عوض شود روش استعاره ها
 
شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
داده است آبرو  به تمام هزاره ها
 
عیسی کشندو غم زده ناقوس ها ولی
نام تو زنده است بر اوج مناره ها
 
گلواژه ای برای همیشه است نام تو
«ثبت است بر جریدۀ ی عالم دوام تو»
 
ای لهجه ات ز نغمۀ باران فصیح تر
لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر
 
بر مویِ تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر
 
ای با خدایِ عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنانِ فرش ز عیسی مسیح تر
 
با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید
روی تو را ز چهرۀ یوسف ملیح تر
 
تو شاه بیت شعر غزل خیز خلقتی
حُسن ختام قصّۀ سبز نبوّتی
 
هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات
ذرّات خاک و مرحمت آسمانی ات
 
احساس شاخه ها و نسیم نوازشت
شوق شکوفه ها وزش مهربانی ات
 
تنها گل همیشه بهار جهان تویی
گل ها معطّر از نفس جاودانی ات
 
لطف تو بوده شامل حال درخت ها
«حنّانه» بهره مند شد از خطبه خوانی ات
 
هر آفریده ای شده مدیون جود تو
برده نصیبی از برکات وجود تو
 
شاعر : سید محمد جواد شرافت
 
 
بی تو بشر كرامت خیرالبشر نداشت
چون پیكری كه بود ولی پا و سر نداشت
 
آن جلوه ها كه در شب معراج دیده ای
جبریل هم به دیدن آن بال و پر نداشت
 
كعبه قمارخانۀ بت های نفس بود
دستت اگر خلیل نبود و تبر نداشت
 
وقتی كه بود معجزۀ گونه های تو
دیگر كسی نیاز به شق القمر نداشت
 
تنها تفاوت تو و یوسف همین شده است
این چهره دلرباتر از این گندمین شده است
 
پلکت میان معرکه شمشیر می‌کشد
چشم تو طرح حملۀ یک شیر می‌کشد
 
توفیق رزم هایِ تو در خیبر و احد
خطی به قصه هایِ اساطیر میکشد
 
حتی علی که جوشنِ او پشت هم نداشت
می‌گفت در پناه تو شمشیر می‌کشد