نمایش جزئیات

مدح خوانی زیبا_ ویژۀ میلادِ حضرتِ اباعِبدالله الحُسین علیه السلام به نفسِ حاج محمد رضاطاهری

مدح خوانی زیبا_ ویژۀ میلادِ حضرتِ اباعِبدالله الحُسین علیه السلام به نفسِ حاج محمد رضاطاهری

فطرس رو بین داره پر میگیره

برگ آزادی از این در میگیره

 


*یه عمر ِفطرس افتاده توی ِ جزیره ای متروک،بالش  شکسته شده،دید ملائک دارن میان پایین،عرضه داشت جبرئیل چه خبره؟،گفت خدا به فاطمه پسری عطا کرده به نام حسین داریم میریم تبریک خدا رو برسونیم،به پیامبر خدا،گفت میشه منو با خودتون ببرید،شاید به برکت این مولود خدا از سر تقصیرات من بگذره،با خودشون آوردن،قنداقه ی ابی عبدالله رو آوردن کشیدن به بال فطرس دوباره التیام پیدا کرد،همچین که داشت میرفت به سمت آسمون میگفت من آزاد شده ی دست حسینم،تا قیامت هرکسی هرکجا یه سلام به ابی عبدالله بده،سلامشو میارم محضر امام حسین ابلاغ میکنم*

 


فطرس و ببین داره پر میگیره

برگ آزادی از این در میگیره

منم از گناه پرم سوخته شده

چشم من به دست تو دوخته شده

بی تکلم بی ریا آغاز شد

شعر با لطف خدا آغاز شد

تا زبان از حرف ما و من برید

ذکر آن نام آشنا آغاز شد

نه که از بدو تولد نه نه

از الست ماجرای عشق ما آغاز شد

نه که از بدو تولد از الست

ماجرای عشق ما آغاز شد

در رسیدن به حیات طیبه

زندگی از کربلا آغاز شد

حاء و سین و یاء و نون پیوند خورد

شورشی در واژه ها آغاز شز

هر چه دیدم بود واهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

ما از اول دور مولا گشته ایم

مست صهبای تولا گشته ایم

نوکرانه گرد بیت الفاطمه

با تولا و تبریٰ گشته ایم

از نخست زندگی قنبر صفت

خنده ی اولاد زهرا گشته ایم

هر زمان مارا به خاک انداختند

به کمی تربت مداوا گشته ایم

گوش کن از ما که دنیا دیده ایم

ما كه در هر سوی دنیا گشته ایم

ای برادر نیست راهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

سِرُّ الاسرار خدا این است این

کُنتُ کنزاً مخفیا این است این

کعبة العشاق امان الخائفین

جان پناه انبیا این است این

محجه ی قلب امام المرسلین

بضعه‌ی خیرالنسا این است این

اشک چشم مومنین و مومنات

باطن آب بقا این است این

دین ندارد تکیه گاهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

منجی توحید بی تردید اوست

پادشاه تا ابد جاوید اوست

آنکه صدها قرن پیش از خلق شمس

بر بلند عرش می تابید اوست

آنکسی که در مدار چشم هاش

چرخ عرش و فرش میچرخید اوست

کوه امیدی که با برخاستن

یأس را از بین ما برچید اوست

با حدیث انَّ لِقَتلِ الحُسین

شک ندارم چشمه ی خورشید اوست

در دل شب نیست ماهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

چَشم او خُم چَشم های ما سبوست

در میان چشم ها رازی مگوست

نَخنما شد آبرومان از گناه

این لباس کهنه محتاج رُفوست

ما بدون اشک بی حیثیتیم

اشک ما در عین قلِّت آبروست

وقت گریه،گریه کن حس میکند

پای حوض صحن مشغول وضوست

شکر مخصوص خداوندی است که

نوکران را آفرید ارباب دوست

کَس نمیخواهیم الهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

گرچه هیچ از تو نمیدانم حسین

مینویسم جان و میخوانم حسین

طفل بودم مادرم در گوش من

گفت جانم زینب و جانم حسین

از همان اول فقط گفتم علی

تا که باشد با تو پایانم حسین

تا بخندم روز محشر بیشتر

بیشتر اینجا بگریانم حسین

بابت کم کاریم در این مسیر

جان تو خیلی پشیمانم حسین

کیست یار بی پناهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

تا درآید یوسف اشکم ز چاه

کاش گاهی هم کنی مارا نگاه

من خودت را از تو میخواهم حسین

چون شنیدم گفتی از ما کم مخواه

جز تو هر حرفی زدم بوده غلط

جز تو هرچه خواستم بود اشتباه

کاش میشد این فقیر خواهرت

پیر میشد مثل او در قتله گاه

دوش زیر قبه ات بودم که گفت

یه شب جمعه به من ذات الٰه

باختی هرچی بخواهی جز حسین

در دو عالم نیست شاهی جز حسین

شده از خانه ی مولا علی تماشایی

فرشته ای دم در میکند پذیرایی

پیمبران به صفی ایستاده کنج حیاط

شنیده اند که امشب ز راه می آیی

دو چشم را که گشودی به روی این دنیا

شد آفریده به نور تو حس بینایی

برادران همه جا پشتشان به هم گرم است

تو آمدی که درآید حسن ز تنهایی

تو خواستی که کنار تو تا ابد زینب

به عمر خویش نبیند به غیر زیبایی

تو را به فاطمه او را جدا نکن از خود

فراق نیست به آئین شور و شیدایی

صدا،صدای غریب تو بود انالعطشان

آه صدا صدای غریب تو بود انالعطشان

و خواند فاطمه با آب آب لالایی

به اشک های پیمبر نگاه کن امشب

که یادش آمده از مردمان دنیایی

که دور راس شریف تو جشن میگیرند

در آن غروب غم انگیز صبر و سودایی

کجاست مادر تو آن زمان که میبُرند

یهودیان سر پاک تورا به رسوایی

در آن زمان که نباشند مادر و پدرت

تو مانده ای و زن و بچه ات به تنهایی

چقدر بیم دست خواهی شد

به دست قوم بیابان نشین صحرایی

شبهای جمعه دلم غرق آهه

زهرای مرضیه تو قتله گاه

با ناله میگه بنیَّ بنیَّ

این کشته لب تشنه و بی گناه