نمایش جزئیات

روضه جانسوز_ویژه شب جمعه_حاج حسن خلج

روضه جانسوز_ویژه شب جمعه_حاج حسن خلج

با صبر در نهایت ایوب مانده ام

با داغ تو چو مریم مصلوب مانده ام

 

*حسین جانم ... داداش خوبم ... قول و قراری که داشتیم همه رو داشتم ... بی صبری نکردم . بی طاقتی نکردم . حسین جانم ... آبروتو حفظ کردم داداش ...*

 

با صبر در نهایت ایوب مانده ام

با داغ تو چو مریم مصلوب مانده ام

تا باز گردی از سفر گرگ ، یوسفم

پیراهنت به سینه ، چه یعقوب مانده ام

 

*امام زمان هم در ناحیه مقدسه یه اشارهٔ اینجوری دارند ... میفرمایند سلام بر اون بدنهایی که گرگهای درندهٔ کربلا ، این بدنهارو پاره پاره کردند ... سوال اینه! ... اینهمه درنده ! چرا نگفتن شیرها ؟! چرا نگفتن روباه ها ؟! چرا نگفتن سگهای درنده ؟! اینهمه درنده ... چرا اینقدر روی گرگ تکیه میکنند این خانواده ؟! ...

برای این که خصلت گرگ اینه گرسنه هم نباشه ، پاره میکنه ... بقیه درنده ها یه شکار که میکنند به بقیه دیگه کاری ندارن ... اما گرگهای صحرای کربلا ، علی اکبر رو پاره کردند ... اومدن سراغ قاسم ... قاسم رو پاره پاره کردند ، اومدند سراغ عباس ... رفقا ...گرگهای کربلا به شیرخواره هم رحم نکردند ...*

 

حسین ... غریب کربلا حسین ...

حسین ... شهید سر جدا حسین ...

 

*به جان أباعبدالله قسمت میدم به این چشمات التماس کن ... نکنه من این حرفارو بزنم چشمات خشک بمونه و من خجالت بی بی رو بکشم ...*

 

تا باز گردی از سفر گرگ ، یوسفم

پیراهن به سینه چو یعقوب مانده ام

 

*مگه به همین جا ختم شد! ...*

 

کاش دشمن کمی حیا میکرد

ختم میشد مصیبتت اینجا

بوی جسم حسین می آید

از چهل نعل تازه می‌ آید

 

*به همین جا ختم شد؟! نه ... مگه دست از سر حسین برداشتند! ... حسین جانم ....*

 

مبهوت آن شب و لب خیزرانی أم

 

*بابا ولش کنید ... بدنشو که توی کربلا پاره پاره کردید و ولش کردید ... سرشو چهل منزل روی نیزه ها ... چرا دست از سر حسینم برنمیدارید ...*

 

مبهوت آن شب و لب خیزرانی أم

در راز گفتگوی لب و چوب مانده م

در قتلگاه تو ، نفسم پرسه میزند

من در همان حوالی آشوب مانده ام

من درشُکوه و دلهره ، درعشق و اضطراب

در لحظه ٔ وداع تو ای خوب مانده ام

 

*نگاه میکردم روی ذوالجناح نشستی حسین جانم ... مثل کوه روی ذوالجناح ... با خودم حیرون مونده بودم ... این همونه که اینهمه داغ  دیده! ... شکوه تورو میدیدم ...از یه طرف دلهره داشتم نکنه اینم از دستم بره ...*

 

من در شکوه و دلهره ، در عشق و اضطراب

در لحظهٔ وداع تو ای خوب مانده ام

 

*بحق زینب سلام الله علیها ... ده مرتبه دستهای گدایی به درگاه الهی بلند کن ده مرتبه بگو یا الله...

.