نمایش جزئیات

مناجات با امام زمان درفاطمیه 1398 با نوایِ گرم حاج حیدر خمسه

مناجات با امام زمان درفاطمیه 1398 با نوایِ گرم حاج حیدر خمسه

کم نکن سایۀ لطفت زِ سرم آقاجان

گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان

آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر

از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان

*تو چقدر غریبی ما یارتیم .. تو چقدر غریبی که ما خاطرخواهتیم ..

امام مجتبی علیه السلام فرمودن اگه به تعدادِ انگشتانِ دست یار داشتم قیام میکردم ..

به خودت قسم تو از امام حسنم غریب تری آقا ..

همه اینا الکیِ پا عمل میرسه اول خودم .. من پات نیستم ..

اما به خودت قسم دوست دارم ..*

یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم

*السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ ..*

یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم

اصلاً انگار فقط دردسرم آقاجان

در بساط غمتان مدعی‌ام ، اما حیف

غافل از ناله و اشکِ سحرم آقاجان

پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی

کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان

*رفیق ، رفیقی نیست که تو خوشی ها فقط باشه ..

نقل کردن علامۀ امینی رحمت الله علیه که دارایِ اون سکنات و مقامات بوده ،

بهش گفتن علامه این همه داری خرج میکنی ،

عمرُ جوونیُ زندگیتُ همه رو تو این سفر اون سفر ، این شهر اون شهر ،

این کشور اون کشور ، مدارک جمع کردی مستندات برایِ اینی که علی رو رو کرسیِ حقیقتِ خودش بنشانی ،

این همه در رابطه با زهرایِ مرضیه مطلب نوشتی ،

خوب اگه علامه و مرجع نمیشدی ، چی کار میکردی ؟

گفت اگه من علامه نبودمُ و مرجع نمی شدم زندگیمو تو یه توبْره میریختم میرفتم تو بیابونا ،

(خُب ..) تا آخرِ عمرم گریه میکردم و لطمه میزدم برا بلایی که سرِ زهرا آوردن ..

ما اصلاً چیزی نمیدونیم ..

بزار روضه مُ اینجور بگم ..

یه وقت من عصبانی ام میگم فلانی پاشو برو فلانیُ بزن ..

یه وقتم من عصبانی ام میام سلاحِ طرفُ بر میدارم ...

نوشتن حرومی این شمشیرُ گرفت ، یه جوری زد ..

بگم صدا ناله ت بلند شه .. نه با قلاف با آهنِ بالایِ غلاف یه جوری زد به زهرا ..*

پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی

کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان

غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا

*رفیق تو این دورِهمی ها ، شب نشینی ها ،

دید و بازدیدا شده یه بار برا امام زمان دعا کنی ، یادش کنی ؟ .. انقده بی معرفتیم ..*

غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا

باز کن دربه رویم ، پشتِ درم آقاجان

تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است

راهی‌ام کن دم ایوانِ حرم آقاجان

بعد مشهد ، سفرِ کربُبَلا می‌چسبد

یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان

شاعر: روح‌ الله پیدایی

اباصالح .. دلم یه کربلا می خواد

اباصالح .. دلم یه گنبدِ طلا می خواد

اباصالح .. دلم امام رضا می خواد

________________________

بی نام تو زهرا گره ای وا شدنی نیست

هرگز نفسی بی تو مسیحا شدنی نیست

بوسیدن دستان تو معراج رسول است

فرزند کسی ، ام ابیها شدنی نیست

اصلاً چه نیازی به پسر داشت پیمبر

نسلِ نبوی جز به تو احیا شدنی نیست

تو منحصراً بانیِ این چرخِ کبودی

در خلقت ما نقش تو حاشا شدنی نیست

_______________

دستار بسته ای که نبینم سرت شکست

جایِ شکستگی به همه جای جایِ توست

تکرارِ ضربه ها که به یک جا نمی خورد

جای قلاف بر سرُ بر دستُ پای توست

_______________

همین که درد زِچشم تو خواب میگیرد

تمام جانِ مرا اضطراب میگیرد

بیا به همسرِ خود لحظه ای تبسم کن

دلم از این همه حالِ خراب میگیرد

گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را

نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد

عوض شده است در این خانه کارها امشب

حسین پیشِ لبت ظرفِ آب می‌گیرد

خدا کند که نبینند پهلوانی را

که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد

شاعر : حسن لطفی