نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _15 شوال شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام _ سید رضا نریمانی

روضه و توسل جانسوز _15 شوال شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام _ سید رضا نریمانی

شهادت حمزۀ سیدالشهداست ، فقط یه جمله روضه عرض کنم و دعا کنم ...

قربونت برم آقا ... پیغمبر خیلی ها رو فرستاد ، فرمود برید خبر از حمزه برام بیارید ، خیلی از اصحاب رفتن خبری از حمزه بیارن ، ولی همچین که به بدن حمزه رسیدن نگاه به این بدن کردن مُتحیر موندن ... نتونستن برا پیغمبر خبر ببرن .... پیغمبر امیرالمومنینُ فرستاد فرمود علی جان تو برو خبر بیار ....

امیرالمومنین هم اومد یه نگاه به بدن حمزه انداخت دید این بدن اصلاً قابل شناسایی نیست ، بدن رو مُثله کردن ، تکه تکه کردن ....

دستا رو بریدن  ، پاها رو بریدن ، سینۀ حمزه رو شکافتن ... گوش ها رو بریدن ، بینی رو بریدن ، لب ها رو بریدن .... عجب جسارتی به بدن حمزه کردن ... امیرالمومنین هم متحیر موند چه طوری خبرُ برا پیغمبر ببرم ... ببینم دلت کجا میره ....

الله اکبر .... گذشت ، سال های سال وقتی پیغمبر مکه رو فتح کرد ، خیلی ها میومدن توبه می کردن پیشِ پیغمبر ... یکی از اونها وحشی حَبشی بود ...

اومد پیش پیغمبر ، شنید هر کَس میره پیش پیغمبر ، پیغمبر قبولش می کنه ، اَشهَد می گفت و به پیغمبر نزدیک میشد ... تا نزدیک شد پیغمبر سوال کردن کی هستی ؟ گفت من وَحشی حَبشی هستم ، گفت چی کار داری ؟ گفت اومدن توبه کنم ... گفت من همون کسی هستم که حمزه رو کشتم "...

پیغمبر ناراحت شد ، فرمود توضیح بده چطوری کُشتی حمزۀ ما رو ، توضیح داد ، پیغمبر خیلی ناراحت شدن ، صدا زدن ؛ فرمودن برو از جلو چشمایِ ما دور شو ... برو یه جایی که ما اصلا نتونیم ببینیمت ، چشممون به چشمت نیفته ...

اینجا یه نفر بود ، نمی تونست قاتلِ عموشو ببینه .... آخ دلا بسوزه برا اون آقایی که از کوچه هایِ مدینه که رد میشد ... دائم مُغیره رو می دید ... دومی رو می دید ... قُنفذ رو می دید ....

اینجا یه نفر بود ، نمی تونست قاتلِ حمزه رو ببینه ... اما دلا بسوزه برا اون خانمی که ، چهل منزل ، چشمش تو چشمِ شمرِ ... چشمش تو چشمِ خولیِ ... چشمش تو چشمِ سنانِ .... بمیرم برا اون خانمی که دائم داره حرمله رو می بینه ...حسین .....

.