نمایش جزئیات

آرزوی کربلا

آرزوی کربلا

ز دیده دارم آرزو، بـــه دل بود هوای تو

حسرت عــــمر من شده دیدن کربلای تو

ز کـــــــــودکی شدم اسیر، به بند عشقت ای حسین

مـــــانده بگوش جان من، نوای آشنای تو

منـــــم غلام کوی تو، مَست می سبوی تو

کــــــه توشه گیرد این دلم، بذکر با صفای تو

ذکــــــر حسین حسین من، ذخیرۀ قیامت است

خوشم به جان مــــــــــــادرت، که می زنم صدای تو

حـــــسین شوم فدای تو، فدای کربلای تو

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین