نمایش جزئیات
آب فرات
کوفیان بستن اول آب را در کربلا
تا ببوسد نی سر احباب را در کربلا
صد نگهبان دیده بان دجله و آب فرات
تا بریزند آبروی آب را در کربلا
عهد خون بستند با هم لشکر خون خدا
تا به دست آرند دل ارباب را در کربلا
با وجود آب ذکر آب، آب کودکان
برد از چشم شقایق خواب را در کربلا
در میان مردمان آزادگی گم گشته بود
یافتند آن گوهر نایاب را در کربلا
باغبان بین دو نهر آب سوز و عطش
با لبش می سفت دُرّ ناب را در کربلا
گل به پیچ وتاب بود و غنچه ای را می گفت تیر
شب مگر در خواب بینی آب را در کربلا
دست ساقی شد جدا وچشم ساقی غرق خون
ناتوان کردند صبر و تاب را در کربلا
سرنگون از صدر زین شد با عمود آهنین
تا ببینی حرمت محراب را در کربلا
در میان خاک و خون رگهای سرخ آفتاب
بوسه می زد پرتوی مهتاب را در کربلا
یک گلستان گل ز بیداد خزان پژمرده بود
آب هم می خواند شعر آب را در کربلا
شاعر:ژولیده