نمایش جزئیات

گریه

گریه

در عزای پور زهرا عرش اعلی گریه کرد

کرسی ولوح وقلم زین سوگ عظمی گریه کرد

روز اول خواند احمد نوحه از بهر علی

مجتبی زد سینه و ام ابیها گریه کرد

تا شنید از جبرئیل آدم حدیث کربلا

ناله ای زد از دل وهمراه حوا گریه کرد

داستان کربلا را نوح از آدم شنید

جامه بر تن چاک زد در قلب دریا گریه کرد

تا خلیل بت شکن از شرح آن آگاه شد

سوخت همچون شمع سرتا پا و تنها گریه کرد

شرح عاشورا به موسی گفت حق در کوه طور

از کف موسی عصا افتاد و موسی گریه کرد

تا رسید آوازه اش بر عیسی گردون نشین

نوحه خوان گردید جبرئیل و مسیحا گریه کرد

قرن ها بگذشت تا آن روز شیدایی رسید

روز شیدایی رسید و قلب شیدا گریه کرد

تا ز اکبر نعره الله اکبر شد بلند

از صدای دلنشین چشم لیلا گریه کرد

نجمه زلف قاسمش را شانه کرد وهمچو ابر

خیره خیره شد بر او محو تماشا گریه کرد

تا برادر را برادر گفت پرچمدار عشق

بر سر بالین او بنشست و زهرا گریه کرد

خنده اصغر به مرگ سرخ ، باعث شد که تیر

خون به جای اشک روی دست بابا گریه کرد

تا نگوناز صدر زین گردید پور بو تراب

آسمان شد تیره و در کوه و صحرا گریه کرد

تا که دیده دید خنجر را به روی حنجرش

گریه کرد آن سان که چشم خلق دنیا گریه کرد

تا سرش را بر سر نی دید آب از شرم او

سر به زیر افکند و از خجلت به مولی گریه کرد

ژولیده