نمایش جزئیات

مدح بسیار زیبا_میلاد امام رضا علیه السلام_حاج محمود کریمی

مدح بسیار زیبا_میلاد امام رضا علیه السلام_حاج محمود کریمی

گره ای سخت زد و بغچه ی خود را برداشت

دلش اینبار هوای حرمی دیگر داشت

روستایی ای فقیریست ولی باور داشت

شوق دیدار غریب الغربا بر سر داشت

چوب دستی به کف دست و قدم بر سر صحرا زده

وپشت سر او کاسه ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و

به او گفت که مادر برسان از من افتاده

سلامم به امامم و بگو قوت پا نیست بیایم به حضورت،به شفا خانه ی نورت

 برو فرزند گره زن پرِ این پارچه را کنج ضریحش

به امیدی که شاید گشاید گره ها را،دل ما را

راه طولانی و پر خار و خس اما می رفت

در هوای حرم حضرت آقا می رفت

زخمی و خسته و با تاول پاها می رفت

تا خراسان نه! بگو خانه ی زهرا می رفت

غرق در خویش قدم می زد و گاهی به لب آهی و گهی سوز جانکاهی

و اشکی و لبش خشک

چو می شد کف آبی و همان حال سلامی

به فدای لب عطشانِ حسین گفته و می رفت به صحرا

***

گرچه رنج سفر و راه بیابان رادید

عاقبت تشنه ای آرامش باران را دید

چشمش از فاصله ای قبله ی ایران را دید

برق گلدسته ی سلطان خراسان را دید

گرچه شب بود ولی با قدم عشق دویدو به در معبد گم کرده رسیدو سر

خود را به سر خاک نهاد

آه که با حال غریبانه و با سجده ی شکرانه

چه ها گفت سنگ فرش از مژه اش خیس کسی نیست

پس از اذن دخول آمد و در پای ضریح آب شد

و سفره ی دل باز شد و گفت ببین پای من از آبله سوزان

و تنم خسته و رنجور بیابان و نه جانی و توانی

و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از

مادر پیرم به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم و فقط عشق تو مولا

ساده حرف از خود و از مادر و از کویش زد

حرف ها با حرم ضامن آهویش زد

ناگهان زخم کسی بر دل دلجویش زد

خادمی آمد و با پای به پهلویش زد

گفت بر خیز و برو که مژه هایم خسته اند

نیمه شب آمد و در های حرم را بستند

سخت آزرده ز جا خواست و نالید

که این است پذیرایی تو خوان تماشایی تو مانده و مبهوت شدم

اینکه چسان پیش تو آزرده کند خادم تو قلب گدا را

***

رفت بیرون حرم دل پر غم خادم از آنجا سر بالین خودش آمد

و تا رفت به خواب آه که انوار خدا دید

دید خادم که حرم نغمه ی هوهو دارد

ازدحامی است و هر گوشه هیاهو دارد

و رضا آمده و چشم به این سو دارد

ولی ای وای چرا دست به پهلو دارد!

گفت خاکم به سر آقا چه شده ای نفس حضرت زهرا چه شده؟!

حضرت مولاش عتابش زد و فرمود:

که امشب زده ای ضربه به پهلویم و آزردیم

و از نفس انداختیم آه که امشب نه به مهمان رضا زائر

دلخسته ی ما بلکه به من عرض جسارت کردی

خیز مهمان مرا پیش من آور و بگویش که رضا قبل

سفر کردن تو، پیش تر از نیت تو منتظرت بود

به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بود، بیا

وقت کَرَمهاست نه! این مرقد من خانه ی زهراست

بیا ای دل تنها، مستجاب است دعا قبل دعا،نشنیده

گوش این طایفه آوای گدا نشنیده

***

ما هم امشب سر خود پیش شما آوردیم

و دل خویش به ایوان طلا آوردیم

یک کبوتر به شبستان رضا آوردیم

روی کن جانب ما،نام تو را آوردیم

همه ی سر خوشی ماست همه ی دلخوشی ماست

که در پیش شما در دل خویش بگوییم و بجوییم

دل گمشده ی خویش، هم اهل خرابات شمائیم؛ خوشا آنکه چنین ساده

به گلدسته تان،گنبدتان خیره نظر می کند

هر مژه تر می کند و نام تو را می برد آقا...

آخ که یادش میره هرکی تو دلش غم داره

که نگاه تو هوای دلِ مارَم داره

آقا جون راه درازی اومدم تا که بگم

دل آواره ی ما  کرب و بلا کم داره

خوش بحال اونیکه کار و بارش دستِ توئه

خوشی و زندگیش و اعتبارش دست توئه

*یا امام رضا ۳ مولا...*

 شاعر : حسن لطفی

.