نمایش جزئیات
ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم
ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
بانوی دین بنت علی مرتضایم
با کوچه هایت من آشنایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
ای کوفه با ما اینچنین رسم وفا نیست
مهمان نوازی ای چنین با آشنا نیست
این رسم مهمانداری از آل عبا نیست
بر نیزه بنگر تا ببینی ماجرایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
اینجا زمانی مسکن و مأوای ما بود
در جای جای کوچه هایش جای ما بود
اینجا زمانی خانة بابای ما بود
ماندست روی خاکهایت جای پایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
هر سائلی در کوفه چون محتاج نان بود
هر کس غریب و بی کس و بی خانمان بود
در خانه بابای ما او را مکان بود
اکنون غریب و بی کس و بی اقربایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
بهر تصدق نان و خرما می دهندم
دنبال سر بازوی بسته می کشندم
اعدای دون با تازیانه می زنندم
بانوی دین بنت علی مرتضایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
این رأس خونینی که چون خورشید تابان
بر نوک نی سر می دهد آیات قرآن
باشد تجلّی خدای پاک سبحان
باشد چراغ راه و مصباح الهدایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
در سینه درد و غم ز خلق و ناس دارم
بر نیزه پیش رو سر عباس دارم
بشنو فغان و بانگ فریاد رسایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)