نمایش جزئیات

توکه هستی که به عالم شده ای جانانه-حسین سیب سرخی

توکه هستی که به عالم شده ای جانانه-حسین سیب سرخی

توکه هستی که به عالم شده ای جانانه

عالمی را کنی از عشق رخت دیوانه

دل ما جانب کوی تو و نامت به زبان

هر کجا نام تو آمد شود غم خانه

ما سرا پا همه هیچیم گریبان صد چاک

شمع عشاق تو می باشی و ما پروانه

آدمی نوح و خلیلی،نه کلیمی، مسیحی

من حسینم که خدا خوانده مرا دردانه

تو همانی که لب تشنه، لب شط فرات

سربدادی به ره دوست به آن بیگانه

بدنت مانده به صحرا و سرت کنج تنور

ای که گیسوی تو را فاطمه می زد شانه

***

بار بگشایید این جا کعبه ی جانان ماست

سرزمین کربلا،قربان گه یاران ماست

بار بگشایید بر بندید چشم از هرچه هست

این منای عشق و منزل گاه جاویدان ماست

زود باشد این زمین از خون ما رنگین شود

خون ما بر محوه آیین ستم برهان ماست

بر سر پیمان مان از سرو جان بگذریم

بر سر نی ها سر ما شاهد پیمان ماست

گرچه جسم ما به خون غلطد در این صحرا ولی

عصمت دین را نگهبان پیکر عریان ماست

همت ما غیرت دریا و دریای فرات

در عجب از قلب سوزان و لب عطشان ماست

.