نمایش جزئیات

من بی مهر شدم مهریه مادر تو-محمود كریمی

من بی مهر شدم مهریه مادر تو-محمود كریمی

از زبان فرات:

من ِ بی مهر شدم مهریه مادر تو

لیک شرمنده زروی تو و آب آور تو

مُهر ننگیست به پیشانی من تا به ابد

که نبوسید لبم لعل علی اصغر تو

بسته شد راه به رویم که بیایم سویت

سوخت جانم به دل سوخته ی  دختر تو

زان که چون ساقی تو دست نباشد به تنم

موج برسر زنم از داغ علی اکبر تو

دل زینب چو دل من متلاطم اما

من کجا موج کجا چشم ترخواهر تو

تو کریمی و رئوفی به من این جرم ببخش

داغ یک بوسه به دل باشد ام از حنجر تو

...

امشب پسرها پاسدار خیمه گاهند

امشب تمام دختران در سوز و آهند

کار عطش در خیمه ها بالا گرفته

هر تشنه ای در گوشه ای احیا گرفته

امشب تمام قلبها را غم گرفته

چون دختر شیر خدا ماتم گرفته

امشب سزد گر جان عالم برلب آید

چون یک جهان ماتم سراغ زینب آید

یک سو دو چشم خواهری بر شش بردار

یک سو دو چشم شش بردار محو خواهر

افسوس جز غم حرفشان با هم نباشد

حرفی به لبها جز فراق و غم نباشد

حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست

حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست

حرف از تن بی دست و چشم تیر خورده

حرف از تن صد پاره ی شمشیر خورده

حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست

حرف از به غارت رفتن گهواره آنجاست

حرف از سر بریده ی کوی ثنان است

حرف از غل و و زنجیر و پای کودکان است

.