نمایش جزئیات

دل بی قرار توام حسین

دل بی قرار توام حسین

دل بی قرار تو ام حسین

من سربدار تو ام حسین

اسیر دست عدو  نیم

من گرفتار توام حسین

من اسیر  دام عشقم ای یار

در دام عشقت شدم گرفتار

سردارم اما ز اوج غربت

سر می گذارم به روی دیوار

سالار زینب ثارالله

می آید از کوفه بوی غم

داده به کامم سبوی غم

از غریبی ِ مسلم تو

خونین شده رنگ و روی غم

می نگرم از دارالعماره

خنده ی لبهای یک ستاره

می ترسم از این غم چه بگردد

گهواره خلی ز شیرخواره

سالار زینب ثارالله

یک دم اگر می شدم رها

می آمدم سویت از وفا

می گفتمت ای حبیب من

جان رقیه کوفه میا

کوفه گرفته رنگ شرارت

می آید از آن بوی حقارت

میا که گردنبند رقیه

می رود از کینه ها به غارت

سالار زینب ثارالله

.