نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ پیشواز ایام محرم و شب جمعه و ایام محرم _ سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ پیشواز ایام محرم و شب جمعه و ایام محرم _ سید مجید بنی فاطمه

داره کم کم تموم میشه ...

یه سال چشم انتظاری مون ...

یه چند روز دیگه مونده ...

تموم شه بی قراریمون ....

آروم آروم توی سینه م

به پا کن خیمۀ غم رو ...

داری حس میکنی یا نه

صدا پای محرم رو ...

عجب ماهی ، بکش آهی ...

عجب عشقی تو این حاله ...

تموم آرزم موندن ...

تا عاشورای امسال ...

نمیریم و محرم باز

بگیم با اشک و با ناله ...

حسین جانم ... حسین جانم ....

یه آقایی توی کوفه ...

غریب و بی کس و خسته س ...

میون کوچه ها تنهاس ...

همه درها بروش بسته س ...

حسین و دعوتش کرده ...

ولی حالا پشیمونِ ...

میخواد نامه بده برگرد ...

ولی دیگه نمیتونِ ...

نیا کوفه ... نیا کوفه ...

برا تو نقشه ها دارن ...

اگه شیرخواره همرات ...

اونم زنده نمیزارن ...

اگه اهل حرم هستن ...

بدون بعد از تو آوارن ...

حسین جانم ..... حسین جانم .....

ببین ارباب عالم رو

که حجش رو رها کرده ...

حسینِ فاطمه دیگه

هوای کربلا کرده ...

تموم روضه هام امشب

توی این حال و احوالِ ...

ببینید با زن و بچه

حسین راهی گودالِ ...

چه معراجی ... چه حجاجی

تو دشت و صحرا آواره

چه تقصیری ... چه احرامی

یه تیکه پیرهن پاره ...

حسین آورده همراهش ...

برا قربونی شیرخواره ...

حسین .......

غبار کوچه ها را با گلاب اشک میشویم

به استقبال زینب اشک چشمانم سرازیرس

یقین دارم که میاد به کوفه دختر زهرا

ولی بر بازوان او به جرم عشق زنجیر است

.

*الهی قربونِ گریه هاتون ... همیشه میگیم خدا نیاره اون روز ، شب بشه اون شب ، صبح بشه من برات گریه نکنم ... بزار هرکی هرچی میخواد تو این عالم بگه ، بگه ... ما بی حسین میمیریم ... ما اگه یه روز نگیم یا اباالفضل ، دق میکنیم .... ما اگه یه بار نگیم وای مادر پهلو شکسته ، میمیریم ...

بزار روضه مو بگم و التماسِ دعا .... از آغارِ حرکت ابی عبدالله سه نفر خیلی خجالت زده و شرمنده شدن ... اولیش مسلم بود ... هی دست رو دست میزد میگفت ، مسلم کاش دستت می شکست نامه نمی نوشتی بگی بیا .... هی صورت رو دیوار میزاشت ، میگفت حسین نیا ... هر ساعتی که می گذشت مسلم خمیده تر می شد از خجالت ... خدایا من نامه نوشتم حسین بیاد ، حالا مردم اینطوری شدن .....

دوم نفر میدونی کی بوده ؟! همون آقایی که هر کاری کرد ، نتونست بلند شه ... آخه کسی که میخواد از جا بلند شه ، دست باید رو زمین بزاره ... حسین دید این بازوی بریده رو داره روی زمین ، رو خاک ها میزنه ...

گفت زهرا جان غصه نخور ، یه عده ای میان آخرالزمان برا حسینِ تو مرداشون مثلِ زن جوون مرده ، داد میزنن ... گفت آقا یه خواهش دارم منو سمت خیمه نبر ...

صدا زد ، چرا عباسم ؟ صدا زد آخه از روی سکینه خجالت میکشم ...

سوم نفر میدونی کی بود خجالت کشید ؟! لشکر میگه ما یه جا دلمون به حال حسین سوخت اون وقتی که حسین اومد وسطِ میدان ... یه شیرخواره رو بالا برد ... حرمله نشست ... امیر پدر و بزنم یا پسر ؟!! گفت اگه پسر و بزنی پدر خودش میمیره ... گفت کار به جای رسید ، دیدن حسین عبا رو روسر کشید ... میومد سمت خیمه ، هی بر می گشت ...

(قفل محرم یادت باشه با مسلم بن عقیل باز میشه ...) آوردنش بالا دارالاماره ، هر چه کرد نتونس آب بنوشه ... یه مرتبه یه نگاه کرد (همه شهدا ، شهید حججی هم فیض ببره ، شهیدی که لحظات آخر میدونه میخوان سر از بدنش جدا کنن ، اما لبخند میزنه ، چون بهش نشون میدن ... اون ور رو میبینه اربابش میخواد بغلش کنه ) همه شهدای کربلا فقط برا حسین گریه کردن ، خود اباالفضل گفت چرا گریه میکنی ؟!گریه م برا اینِ آقا ، شما بالا سر نوکرت اومدی ، ساعتی دیگه کسی بالاسرت نمیاد ... از همون بالا دارالعماره صدا زد :صلی الله علیک یا اباعبدالله ....

.