نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه ویژۀ ایامِ محرم _ شب اول محرم_ استاد حاج محمود کریمی

ذکر توسل و روضه ویژۀ ایامِ محرم _ شب اول محرم_ استاد حاج محمود کریمی

ای یادگار حیدر کرار یاحسین

ای سبط پاک احمد مختار یا حسین

با پای جان به سایه ی پرچم رسیده ام

بسپر مرا به دست علمدار یا حسین

کابوس مشکلات شده زندگانیم

مشکل گشای هرچه گرفتار یاحسین

من از چه جا بمانم و نامت نیاورم

وقتی بر آید از در و دیوار یاحسین

چشمی بده که اشک بریزم به پای تو

سوزی عطا نما که زنم جار یا حسین

مُردن کم است گو چه کنم من بر این عزا

شأن عقیله و سَرِ بازار یا حسین

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

با هر نشانه میشود این اُمت امتحان

ما را به فتنه ها تو نگهدار یا حسین

***

نگاهمان کردند که این حسینه را سرپناهمان کردند

خراب بودیم وبه دولت شهدا روبه راهمان کردند

درون این خیمه غلام آمده بودیم شاهمان کردند

شدیم از خودشان، نگاه تا به لباس سیاهمان کردند

به غسلی از گریه غبارروبی ‌و پاک از گناهمان کردند

عزای مسلم را شروع نوکری این دوماهمان کردند

شکسته بال وپرش نماند یک نفر از کوفیان دور و برش

نه از هراس کسی که، کرده در به دریِ حسین در به درش

*هی کمک خواستن برا دستگیری مسلم، پیغام داد چه خبره؟ یه نفر رو می خوای بگیری هی پیغام می فرستی بیست نفر کمکی بفرست ، پنجاه تا کمکی بفرست... پیغام داد امیر تو مگه خبر نداری، فکر میکنی ما رو به جنگ یکی از بقالای کوفه فرستادی اینا بنی هاشمن ترس با اینا بیگانه است.....*

به جان خریده غم عزیز فاطمه را با تمام دردسرش

حسین در راه است کند چگونه ز دار العماره با خبرش

به فکر قافله است نه این که فکر خودش باشد و دوتا پسرش

حسین جای خودش، گرفته دلهره چون زینب است همسفرش

***

حسین جان زمان آن برسد،حسین جان خبر من به کاروان برسد

شد ه است کوفه یکی که با اسارت زینب به آب نان برسد

حسین چقد سنگ اینجاست،خدا به داد اسیری کودکان برسد

شود زمانی که برای بردن پیراهنی سنان برسد

کجاست انگشتر غنیمتی که نمانده به ساربان برسد

قرار شد با اسب جراحت تن بی سر به استخوان برسد

نگفتم از شام هنوزمانده که روضه به خیزران برسد

*امان از زخم زبان....صدا زد : مسلم چرا گریه می کنی؟ روز اول که اومدی کوفه فکر اینجاشو نمی کردی؟ برا ریاست اومدی؟ مسلم صدا زد:من اصلا برا خودم گریه نمی کنم، شما با من اینطوری رفتار کردید، وای به حال زن و بچه ی حسین...لباش خشک بود، یه ظرف آب آوردن دادن دست مسلم اومد آبو نوش جان کنه لبهای مبارکش پاره شده بود خون میان آب ریخت، آب مضاف شد آب رو کنار گذاشت، فرمود: خدا هم انگار دوست نداره من سیراب از دنیا برم....عین همین ماجرا کربلا شد حسین که جان عالم فدای اربابمون با عباسش تو معرکه ی جنگ متمایل شدن به سمت فرات، آقا قمر بنی هاشم عرض کرد: آقا جان! تا اینجا که اومدیم من مراقبم شما یه لبی از آب تر کنید....همچین که ابا عبدالله دست برد زیر آب، اومد آب بنوشه تیر زدن به زیر گلوی آقا، خون تو کف دست حسین ریخت آب مضاف شد،یه مرتبه یه نانجیبی می خواست اذیت کنه حسین رو، گفتن حسین نشستی آب بنوشی؟ ببین دارن به خیمه هات حمله می کنند....حسین به خیمه تشنه برگشت...*

حسین من قرار شد سر من به کوفیان و سرتو به شامیان برسد

قرار شد سر تو زیک مسیر بیاید که سنگشان برسد

شکست دندانم هنوز مانده سر نیزه بر دهان برسد

*اومد بالا سر حسین"شب اول یه روضه ی گودال" هرچی نگاه کرد دید جای سالم تو بدن نمونده؛ نیزه رو چنان بالا بُرد  زد...... نیزه شکست....*

.