نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ حاج حسین سازور

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ حاج حسین سازور

در حجرۀ در بسته تنی در تَب و تاب است

جان می دهد و تشنۀ یک جرعۀ آب است

ناله ها زند کنج حجره

دست پا زند کنجِ حجره ...

چون مار گزیده تنم از کینه بسوزد

از لعلِ لبم تا جگرُ سینه بسوزد

از جفا شده خون دلِ من

همسرم شده قاتلِ من .... (آقا جانم)

نه مادرُ نه خواهرُ نه همدمُ یاری

تا بهرِ من خسته کند ناله و زاری

ای هم نفس نا نجیبم

کف نزن ببین من غریبم ...

*روضه بخونم براتون السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ التَّقِیَّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ ....یا علی بن موسی الرضا ... چهل سال امام رضا منتظر بود ، خدا بهش یه جون داد ...ای رفقا اینقدر علی بن موسی الرضا دوسِ داشت جواد الائمه رو ... می فرمود : با برکت تر از این جوان تو اسلام نیومده ... میگن این شب ها هرکی میزه زیارت امام رضا همه باب هایِ دیگر رها می کنن همه از بابُ الجواد واردِ حرم میشن ... آخه وقتی میان بابُ الجواد یه آقازاده آغوش باز کرده ....*

مرهم حریفِ زخم زبان ها نمی شود

اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود

گریه مکن بهانه به دست کسی مده

با گریه هات هیچ مداوا نمی شود

خسته مکن گلوی خودت را برای آب

با آب گفتن تو کسی پا نمی شود

اینقدر پیشِ چشم کنیزان به خود مپیچ

با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود

گیسو مَکش به خاک دلی زیر و رو شود

در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود

باور کنم به در نگرفته ست صورتت؟

این جایِ تنگ و این قد و بالا نمی شود ...

با ضربِ دست و پا زدنت طشت می زنند

جز هلهله جواب مهیا نمی شود

با غربتی که هست تو غارت نمی شوی

نیزه به جای جایِ تنت جا نمی شود ...

خوبیِ پشت بام همین است ای غریب

پایِ کسی به سینۀ تو وا نمی شود ....

حسین ......

*در حجره رو بست ، جواد الائمه 25 سالِشه مجلس جوون باید شلوغ باشع ... دمِ در امام رضا ایستاده برا شماها گریه میکنه ... خدا لعنت کنه همه قاتلین آل الله رو ... خدا لعنت کنه جعدۀ ملعونه رو وقتی زهر به امام حسن داد ، میگن تا دستُ پا زدن امام حسن رو دید گریه کرد ، پشیمون شد گفت عجب غلتی کردم ...  اما این اُم الفضل نانجیب نمی دونم چه زنی بوده ، همچین که صدایِ نالۀ جواد الائمه بلند شد ، بعضی از کنیزا دلشون به رحم اومد ...

رفت همه رو خبر کرد ، گفت: یه عده ای پا بزنند ... یه عده ای دست بزنن ... یه عده ای طشت بزنن ... صدایِ آقا رو کسی نشنوه ... عرضم تمام یا الله ...

یه وقت دیدن دیگه صداش نمیاد ... در حجره رو باز کردن دیدن گرد غبار همۀ حجره رو فرا گرفته ... حضرت صورت رو خاک گذاشته ... یه ریسمان آوردن پایِ حضرتُ بستن چند نفر سر ریسمانُ گرفتن از پله ها بردن بالایِ بام ... وای وای وای .... بدنُ بالایِ بام زیر آفتاب گذاشتن ...

آخ بنازم به معرفتِ کبوترا ... اومدن بالهاشون باز کردند ... سایبون برا بدنِ عزیز زهرا درست کردند ...این یه بدن بود کبوترا سایه کردن ، لا یوم کَیومکَ یا اباعبدالله .... ای حسین .....

یه جمله روضه بخونم، یه کاری کردن با بدنِ اربابتون ، زینب که نشناخت بماند" دختری که سال ها تو آغوشِِ ابی عبدالله بود یه وقت رو پا بلند شد ، گفت عمه این سر بریده مال کیه ؟ ... عمه چشماش خون آلوده .... دندان هاش خون آلوده .... پیشانیش خون آلوده ... گیسوانش خون آلوده .... جلو چشمِ دختر چوب برداشت....

آی حسین .....

.