نمایش جزئیات
شام فراق
متاب ای مه بر جهان که امشب، علیِ اعلی عزا دار است(2)
غــــــــــریبی در پشت درهای بستۀ حجره سر به دیوار است
ندا آید ز آسمـــــــــــــــــان که شامِ فراق و هنگام دیدار است
فروغ صبح جوانی در پیـــــــش چشم او چون شب تار است
فتاده تنها و دلخسته(2)، کتـــــــــــــــــاب عمرش شود بسته
آه و واویلا، آه و واویلا (2)
بیــــا مادر در برم که دگر، نی نمانده مرا طاقتی بر تن (2)
بیا مــــــــــادر در برم بنشین، غربتم بنگر، گریه کن بر من
بیا مادر من فـــدای تو و غصه های تو و روی گلگونت(2)
بیا تا من لحظه ای نهــــــم سر به سینۀ مجروح و پُر خونت
بیا مادر در برم امشب (2) بــــــــــــــه همراه عمه ام زینب
آه و واویلا، آه و واویلا (2)