نمایش جزئیات
سینه زنی سنگین و روضه جانسوز_ ویژۀ ایام شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ سید مجید بنی فاطمه
شرارِ زهرِ قاتل سر زند از جسم و جانم
کسی بر من نمی گِریَد به غیر از چشمِ گریانم
من از دورانِ طفلی نوجوانی خونِ دل خوردم
که از هر ناله می جوشد هزاران دردِ پنهانم
میانِ حجرۀ دربسته مثل شمع می گریم
مگر با قطرۀ اشکی شود تر چشم گریانم
تمامِ عمر باتنهایی و غربت گرفتم خو
ولی وقتِ شهادت مادرم زهراست مهمانم
که دیده صید دست و پا زند صیاد کف بر کف
الا صیاد ، من صیدِ توام دیگر مسوزانم
الا ای آه از زندانِ تنگِ سینه بیرون شو
که من با ناله داد خویش از صیاد بِستانم
گهی نامِ محمد بر لبم گه یا رضا گویم
گهی رو به مدینه گه بود سویُ خراسانم
شریکِ زندگی گردیدِ قاتل خانه ام مَقتَل
انیسم اشکِ چشم و حجرۀ دربسته زندانم
مرا کشتی دگر شادی مکن ای دختر مأمون
گرفتم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم
ز سوز خود سرودن سوزِ دل دادم تو را میثم
که خورده نظمِ تو پیوند با اشکِ محبانم
*حضرتُ آوردن ، گفت هرجوری هست ببریمش رو پشتِ بام ...
گفت تا اینجا اومدم برَم امامَم و ببینم ... محله هارو گذروند تا رسید به محلۀ حضرت ...
دید شلوغه چه خبرِ؟؟ ...
همه بالا رو نگاه می کنند ... نگاه کردم آسمان دیدم همۀ کبوترا بالاشون و بهم دادن ...
گفتم چه خبره ؟ گفتن آقامونُ شهید کردن ... بدنِ حضرتُ پشت بام گذاشتن ... (کبوترا برا چیه؟) ...
اینا اومدن بالاشون و باز کردن تا آفتاب به بدنِ امام نخوره ... جوان آقا ......
من بمیرم برا اون بدنی که گفت حسین ، ببخش منُ معجرمم بردن ...
میخواستم برات سایبون درست کنم .....
حسین .......*
شاعر : استاد سازگار
.