نمایش جزئیات
شبیه مادر
مرحوم حاج آقای مسجد جامعی نقل می کردند: همین که ابی عبدالله تنهایی تو خیمه داشت با خواهر حرف می زد، دید پرده ی خیمه کنار رفت، رقیه خانم وارد شد، بابا ! اجازه دارم پهلوت بشینم، بله عزیز دلم، اما شرط داره، باید یه مقدار جلوی من راه بری، رقیه خانم چند قدم راه رفت، ابی عبدالله رو کرد به زینب فرمود: ببین چقدر شبیه مادرم راه می ره .تو گوش رقیه موند، شبیه مادر، تو طی این سفر می گفت: بابا دارم شبیه مادرت می شم.یه روز اومد پهلوی عمه نشست، گفت: حالا ببین چقدر شبیه مادرت شدم، ببین قدم خمیده شده ... .
منبع:كتاب گلواژه های روضه