نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم- كریمی
بسم الله الرحمن الرحیم الهم كن ولیك........ پهلو گرفته است، از اشك چشم سوخته دارو گرفته است سر با سر آمده، او پیش پاش از مژه جارو گرفته است از نور از طبق ،انگار چشم بی رمقش سو گرفته است وقت قدم زدن آمد، خمیده دست به زانو گرفته است مثل گُل سری است این لخته های خون كه به گیسو گرفته است تقصیر زجر بود از چشم های عمه اگر رو گرفته است خورشید صورتش از زیر گونه تا سر ابرو گرفته است رد غلاف نیست انگار تازیانه به بازو گرفته است لب باز می كند كنج خرابه با پدرش خو گرفته است *** قصه به سر رسید جانم به لب رسید كه از تو خبر رسید طاقت ندارمُ ،جز بوسه بر گلوی تو حاجت ندارمُ می بوسمت ولی، هدیه به غیر گریه برایت ندارمُ من دختر توأم ، اما به دختر تو شباهت ندارمُ تو رفتی از برم،الان به بعد یك شب راحت ندارمُ از شمر و حرمله از زجر انتظار محبت ندارمُ اذیت شدیم ولی، من نیتی به غیر شفاعت ندارمُ دشنام می دهند، با دختران شام رفاقت ندارمُ هی میخورم زمین، مثل گذشته آن همه قدرت ندارمُ چو مثل فاطمه است، از این قد خمیده شكایت ندارمُ دیگر نشانه ای جز پنج خط سرخ به صورت ندارمُ از معجرم مپرس، رغبت به صحبت از شب غارت ندارمُ لطفی كن ای پدر، امشب به جان عمه مرا با خودت ببر *** می رفت قافله،دورش پر از حرامی است، سر مست هلهله بابا یك مرتبه بخند، من قول میدهم نكنم از كسی گله این چشم های تار، امشب برای دیدن تو گشته مسئله باید چه كار كرد؟ با این همه كبودی و با این همه آبله باید از این به بعد با عمه ام نشسته بخوانیم نافله سیلی كه جای خود، مانده به گردنم رد انگشت سلسله خوردم زمین شبی،بین من و نگاه تو افتاد فاصله من فكر میكنم ظلمی كه زجر كرده است نكرده است حرمله یه جوری من رو آورد،من رو میكشید،می زد،می گفتم بزن،اما من رو به عمه ام برسان،وقتی به ناقه رسیدم،هی نفس میزدم،بین نفس هام، هی میگفتم:عمه عمه عمه من فكر میكنم ظلمی كه زجر كرده است نكرده است حرمله میخندیدم یادته،نگاه به لب و دهانم میكردی یادته،من و بغل میكردی یادته، هی به من میگفتی مادرم یادته، من دیگه مثل اون رقیه نیستم،دختر و لبخندش،لبخند و لب و دهان،لب و دهان و دندان. دندان من شكست آینه ی كلام پریشان من شكست دندان من شكست آخه انگشتر دستش بود،انگشتر تو دستش بود،با اون انگشتری كه بازی میكردم دندان من شكست. دندان من شكست بچه دندانش بشكنه كلامش عوض میشه،شین رو س ِ میگه. دندان من شكست آینه ی كلام پریشان من شكست راه و روش دختر داری اینجوریه ،میخوای گوشواره از گوش دختر بچه در بیآری، فقطم باباش باید این كارو بكنه.مادرم میتونه،اما دختر دوست داره پدر گوشواره اش رو در بیاره،چون تا میخواد دردش بگیره،میگه:یواش.بابا هم قربون صدقه میره.