نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها ، سوم محرم- سید مجید بنی فاطمه
هر کس از دل دعا دارد
اُمیدی بر شفا دارد
درد ما را تویی درمان
درد دوری دوا دارد
وقت گذر است بیا مهدی
چشمم به در است بیا مهدی
با چشمم راهت را جارو زده ام
من منتظرم،من منتظرم
با دست خالی بر تو رو زده ام
من منتظرم،من منتظرم
حرفت چیه؟
بیا آقای من،بیا آقای من
بگو آقا نكنه بمیرم و نبینمت،شما صاحب عزا هستید،اگه تو یه بار نگام نكنی میمیرم،دست گدایی رو بالا بیار همه با هم صاحبت رو صدا بزن،یا صاحب الزمان،یا صاحب الزمان...... اللهم عجل لولیك الفرج.
همه شادند دخترت گریان،همه خوابند و دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر، دادنم با نگاهشان آزار
بابا،بابا،بابا
دخترت را ببر به همراهت، خسته از دست روزگار شده
یا که تشخیص تو شده مشکل، یا دو چشم رقیه تار شده
گر به دور سرت نمی گردم، پر پرواز من شکسته شده
مثل سابق زبان نمی ریزم، دو سه دندان من شکسته شده
بابا،بابا،بابا،مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ كی رگ های گردنت رو بریده؟ بابا دارم برات خاطره میگم:
وسط ازدحام و خنده ی شام ،بغض تنهایی ام ترک میخورد
هر کجایی که گریه میکردم، عمه ام جای من کتک میخورد
میگن:بچه بادوم ِ، نوه مغز بادوم ِ، بابا بزرگ و مادر بزرگ نوه رو یه جور دیگه دوست دارن، تو خرابه هی میگفت:عمه بابات به بچه های یتیم سر می زد،كجاست ببینه نوه اش خرابه نشین شده؟...یه اشاره كنم؟ بچه به عزیزش میرسه،دیدی درد دل میكنه، تا سر رو آوردن نگاه كرد،گفت: بابا گوشم درد میكنه،بابا سرم درد میكنه،بابا صورتم داغ ِ.اما دختر خیلی معرفت داره،گفت:بابا همه ی دردها یه طرف،یه سئوال دارم اَزت،بابا به من بگو آیا آبت دادن یا نه؟
دختری چند کوچه بالاتر، تا من و رخت پاره ام را دید
بین دستش عروسکی هم داشت، به من و حال روز من خندید
میکشم دست بر سر و رویت، چقدر پلک تو ورم دارد
بر لبت زخم تا بخواهم هست، ولی انگار بوسه کم دارد
آنقدر روی خار ها رفتم، به خدا هر دو پای من زخم است
لرزش دست من طبیعی نیست، نوک انگشت های من زخم است
آخه نیمه شب از ناقه افتادم... آخه دختر بچه با پسر بچه خیلی فرق داره،استخوان بندی دختر بچه ظریف تره، پسر بچه زمین می خوره زود میگه مادر،بابا. اما دختر بچه زمین می خوره بلند نمیشه،اینقدر صبر میكنه تا باباش بیآد، هی میگفت:بابا،همچین كه میگفت:بابا،یه وقت دید یه پنجه ای تو موهاش ِ، تویی كه كاروان رو معطل كردی؟ حسین............
دیر اومدی بابا، حق داری که دخترت و به جا نمیاری
دیر اومدی بابا، خدا رو شکر که عمو رو اینجا نمیاری
دیر اومدی بابا برا چی شیر خواره رو پیش ما نمیاری
دیر اومدی بابا
***
دم سحر اومدی
چه بی خبر اومدی
تنت کجا مونده که
فقط با سر اومدی
درد دلام زیادن
به جون ما افتادن
هر کاری کردم بابا
سرت رو پس ندادن
***
دیر اومدی بابا، نمیدونی تو این سفر چی سرم اومده
دیر اومدی بابا، هر کی که از راه رسیده دخترت و زده
دیر اومدی بابا، اِنقدر برات بگم که زجر بی حیا بده
چه بی هدف می کشید
به هر طرف می کشید
من و برا کینه از
شاه نجف می کشید
بعد تو از غم پُرم
خیلی ازت دلخورم
اِنقده خوردم زمین
خاکی شده چادرم
***
خیال كردی من سیلی خوردم دیگه كاری نمی كنم، من دختر حسینم، من بابام علی ِ،من مادر بزرگم فاطمه است، عمه فكر كردن مارو اسیر كردن،الان یه كاری میكنم شهر رو روی سرشون خراب میكنم،چه كار میكنی؟گفت:عمه مادر بزرگ من،با گریه اش مدینه رو به هم ریخت،منم نوه ی همون خانومم، اینقدر گریه كرد،تا دیگه نتونست بخواب ِ، گفت:صدای كیه نمیذاره من بخوابم؟ گفتند:یزید صدا گریه ی بلبل حسین ِ . چی می خواد؟ گفتند:بهونه ی بابا رو گرفته، بهونه بابا گرفته؟گفتش سر بریده رو ببرید. تا سر رو آوردن،اول زینب اومد جلو، گفت:این دختر بچه خسته است،داغ دیده است،آخه بابای بچه رو این جور نشون نمیدن، سر رو آوردن جلو این بچه گذاشتن، شنیدید تا سر رو آوردن جلوش گذاشتن، گفت:عمه من كه غذا نخواستم... همچین كه روپوش رو كنار زد دید سر نورانی ِ بابا، چه بابای قشنگی دارم،گفت:بابا همیشه تو موهام رو شونه كردی،امشب خودم می خوام موهات رو درست كنم، كاش موهات سوخته نبود بابا،كاش این لب ها رو یزید چوب نمی زد،بابا، همچنین كه گریه می كرد،یه وقت زینب نگاه كرد دید صدای رقیه نمیآد،اینقده گفت:بابا،سر یه طرف،رقیه یه طرف. نمی خوام بگم،چه طوری غسل دادن بی بی رو، فقط همین قدر بگم:تا بی بی رو خانم زینب درون قبر گذاشت،نگاه كرد دید خانم اُم كلثوم دختر علی بلند بلند گریه میكنه،یه نگاه كرد گفت:خواهرم،تو باید بچه ها رو آروم كنی،تو از كربلا یار و یاور من بودی، همون جوری كه اباالفضل برا حسین بود،تو با من بودی، حالا چرا مثل این بچه ها داری داد می زنی،یه نگاه كرد گفت:خواهر زینب آخه هنوز صداش تو گوشمه،هی میگه:عمه دلم درد میكنه،آخ دلم...آخ گوشم... حسین...این حسین حسین گفتن تو ریشه ی دشمنان اسلام رو میزنه ، بلند بگو:حسین...
.برچسب ها
- سید مجید بنی فاطمه
- متن روضه حضرت رقیه (س)
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب سوم محرم
- متن روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه شهادت سه ساله اباعبدالله الحسين
- متن شعر مداحي حضرت رقيه
- شعر روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه براي حضرت رقيه
- متن روضه شب 3 محرم