نمایش جزئیات

سوغات کربلا

سوغات کربلا

سوغات ما از کربلا درد ومحن بود

پژمردگی لاله های در  چمن بود

من تشنگی در خیمه را احساس کردم

یاد از دو دست خونی عباس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند

دیدم سر جدّ غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه

اسبان دشمن را که خورده نعل تازه

من با خبر هستم زباغی بی شکوفه

خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه که من مسموم آن زهر هشامم

من کشته ی ویرانه ای درشهر شامم

دیدم که پرپر می زند هم سنگر من

در خاطرم شد زنده یاد مادرمن