نمایش جزئیات

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم_حاج حسین سیب سرخی

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم_حاج حسین سیب سرخی

خوابم نمی برد که دست تو بالشم نیست

بابا یتیم یعنی دست نوازشم نیست

باید بگیرم امشب دیوار را نیفتم

عمه حواس جمع است اینجاست تا نیفتم

حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید

گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید

من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست

ردی که بر رُخَم هست نقشِ عقیقِ باباست

دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا

دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا

آنانکه روبرویت  شمشیر را کشیدند

وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند

بابا تمام کردند وقتی غذایشان را

انداختند پیشَم نان خشکهایشان را

کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند

دائم بلند کردند بر من صدایشان را

من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی

زحمت به خود ندادند هر بار پایشان را...

انگار می شود خوب ،خون زخمهایِ زنجیر

وقتی که عمه بوسید آرام جایشان را

من روسریِ خود را  محکم گرفته بودم

در مجلسی که دیدم هر بی حیایشان را

دندانِ تو که اُفتاد  لبهای من تَرَک خورد

لبهای تو که خون شد کردم هوایشان را

بابا سرت زِ نیزه هر جا که گشت اُفتاد

حتی میان مجلس از رویِ طشت اُفتاد

پیشِ لبان خُشکت آن کَس که آب می ریخت

دیدم کنارِ طشت است وقتی شراب می ریخت

ما بارِ شامیان را بر دوش خسته بُردیم

با ما عمو نبود و چوبِ حراج خوردیم...

"شاعر:حسن لطفی"

بابا بگو چرا کبودِ روی تو

خاکستریِ موی تو

کدوم نامردی بریده گلوی تو

بابا به روی نیزه ها دیدم سرت

ولی ندیدم پیکرت

تو دست دشمنا دیدم انگشترت

بچه ها می کنند به من اشاره

خنده کنند به این لباس پاره

میگن یتیمه و بابا نداره

بابا حسین جان...

*گفت اون زن غساله رو آوردن،گفتن به من بگید بزرگ این قافله کیه؟همه اشاره کردن زینب اومد؛خانوم جان به من بگو این بچه به چه مرضی از دنیا رفته؟چرا دور گردن این سه ساله جای غل و زنجیره؟چرا موهاش سوخته؟چرا پاهاش آبله زده؟چرا لباساش پاره ست؟گفت:نبودی ببینی غروب عاشورا خیمه هامونو آتیش  زدن،اموالمون رو به غارت بردن،این زن و بچه از ترس اینا فرار میکردن،هر کس یه طرف میرفت..

.