نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت مسلم(ع) شب اول محرم بنفسِ حاج سید محمد جوادی

روضه و توسل به حضرت مسلم(ع) شب اول محرم بنفسِ حاج سید محمد جوادی

نه آب بودُ نه آتش ، نه خاک بودُ نه باد
معلم ازلی حسین یادم داد ..

*شب اول محرمِ ، دیگه منتظر نباش خواننده بهت بگه بگو حسین .. اگر با گوشِ جان گوش کنی الان مادرش زهرا میگه حسین .. همه عوالم دارن میگن حسین .. بابا برایِ تسلایِ دل فاطمه هم شده آروم نباش بگو حسین …

یارالی آقام .. آقام .. آقام ..
بگو ممنونم ارباب سیاهی و پرچم های عزاتُ دیدم .. خیلیا بودن جاشون خالیِ ..پیرغلاما و شهدامون فیض ببرن ..*

اگر که خاکِ درِ آستانِ او نشوم
تنم غبارِ هوا و سرم رود بر باد

لبی که از تو نگوید زِ هم نگردد باز
دلی که بر تو نسوزد خوراکِ آتش باد

*هر چقدر میتونی بگو حسین .. شب اولِ .. اگرچه هممونم بگیم حسین یک حسین گفتن فاطمه نمیشه ..

هی میگه غریبِ مادر حسین حسین .. جوان، میبینی اشک داری قدر چشمتُ بدون .. حیف این چشم جای دیگه خرج بشه .. به چشمات بگو برای حسین بارونی شو .. این شبا تا میتونید برا آقاتون بلند گریه کنید .. چون تو کربلا تو گودال بهش بلند خندیدن .. ماها که نبودیم کمکش کنیم حالا براش بلند ناله بزنیم .. حسین جان …*

هنوز شیر ننوشیده ، دیده نگشوده
به بزم روضه‌ی تو گریه را گرفتم یاد

*یعنی هنوز اسم خودمم بلد نبودم ، مادرم میگفت بگو حسین .. (یادته کوچیک بودی) می گفت پسرم ان شاءالله بزرگ شدی خوب نوکری برای امام حسین شی .. اگه بابات نیست براش امشب تو گریه کن .. اگر مادر نداری گریه کن .. انقده محرما بیاد منو تو زیرِ خاکا خوابیده باشیم .. میگمُ رد میشم :*

چگونه بر لب دریات تشنه لب کشتن
زیاد باد به دوزخ عذابِ آلِ زیاد …

*حسین .. شاید بعضیاتون بگید چه اصراری داری شبِ اول محرمِ بزار یاد کنم خدا رحمت مرحوم نادعلی کربلایی رو .. قدیمیا اینجوری عشق بازی میکردن با ارباب .. هی اصرار میکرد میگفت زبون بگیرید برا حسین .. پدرِ سه شهید بود این مرد بزرگ خودش میگفت یه شب تو عالم رویا بی بی دو عالم حضرت زهرا رو دیدم .خانم جان تو روضه هایِ حسینت میای؟! فرمود میام ، شرکت میکنم .. کدوم قسمتِ روضه رو خانم بیشتر دوست دارید؟! میگه بی بی فرمود اونجایی که سرهاتون رو کج میکنید صداتونُ تو هم میندازید

همه تون با هم میگید حسین …*
حسین …..

.

 

.

برایِ غربت مسلم همین بس
یه زن تنها پناهِ من شد اینجا
دیگه آب از سر مسلم گذشته
خداحافظ عزیزِ قلبِ زهرا ..

چی میاد اینجا به سرت
پیشِ چشایِ مادرت
غارت میشه پیرُهنت
اسیری میره دخترت ..

*اگه میای دیگه رقیه رو نیار .. اینا دستاشون سنگینِ حسین .. اگه میای دیگه شیرخواره رو نیار .. حرمله سه شعبه هارو آماده کرده حسین .. بازار آهنگرا شلوغه ..*

میا کوفه که زینب خار گردد
اسیر کوچه و بازار گردد
میا کوفه که اکبر نوجوان ست
علیِ اصغرت شیرین زبان ست

صدام میارزه زانوهام میلرزه
چشام از غصه‌ی چشم تو دریاست
میاد روزی که بین چندتا نامرد
سر پیراهن و عمامه دعواست ..

جسم تو زیر دست و پا
کنجِ تنور میره سرت
با دست بسته عاقبت
تنها میمونه خواهرت

.

 

.

*حسین جان .. هی رقیه میگه بابا کی میرسیم مهمونی … بابا اینهمه نامه نوشتن ، گفتن باغ هامون پر از میوه ست ، نهرهامون پر از آبِ .. چرا هرکسی مارو میبینه از ما فاصله میگیره ؟!..
گفت حسین :*

حاضرم غربت ببینم بیشتر ، اما تو نه
دربه در باشم در این کوه و کمر ، اما تو نه
 
حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین می‌رود
در تنور خانه باشم تا سحر ، اما تو نه
 
حاضرم وقتی که در بازار کوفه غلغله است
داغ ناموسی ببینم بر جگر، اما تو نه
 
حاضرم صد اسب از روی تن من رد شوند
پیکرم در خاک باشد بی سپر ، اما تو نه

شاعر : سید پوریا هاشمی

*آوردنش بالا دارالعماره .. همه صورتش خون آلوده .. لب و دندان پرِ خونِ .. اما تو آب خواستی آوردن برات ، قسمت نشد بنوشی .. نه دخترات دیدن ، نه پسرات دیدن .. دلا بسوزه برای اون آقایی که تو گودال .. وقتی ذوالجناح اومد دم خیمه .. هشتاد و چهار زن و بچه از خیمه بیرون ریختن .. زیارت ناحیه‌ی مقدسه میگه این زن و بچه پشت ذوالجناح راه افتادن .. درست لحظه ای رسیدن که شمر روی سینه نشسته …*

آنقدر محو جمال احدیت بودی
که در آوردن پیراهن تو آسان شد

نعل تازه به سم اسب زدن کار که بود
که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد

آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما
که به بازارِ طلا نرخ طلا ارزان شد

شاعر : سعید خرازی

.