نمایش جزئیات

ذکر توسل و مخمص زیبا از شفق مشهدی _ شب سوم محرم _روضه حضرت رقیه سلام الله علیها _حاج مهدی سماواتی

ذکر توسل و مخمص زیبا از شفق مشهدی _ شب سوم محرم  _روضه حضرت رقیه سلام الله علیها _حاج مهدی سماواتی

شد خدمت مولا چو عادت ما

عشق حسین سِرِّ سعادت ما

وصف جمال او عبادت ما

بنگر به اخلاص و ارادت ما

ما میخریم از جان و دل بلا را

او در بهشت آرزو گُل ماست

او مایه صبر و توّكل ماست

بر روی دریایِ گنه پل ماست

بر دامنش دست توسل ماست

آری به شه حاجت بود گدا را

"یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ"

حسین جان ....

آیینۀ قلبم جلا گرفته

الهام از قالو بلا گرفته

دستی به زنجیر ولا گرفته

تنها ره شام بلا گرفته

تا حل كند با گریه عقده ها را

من كیستم دیوانۀ رقیه

او شمع و من پروانۀ رقیه

كنج دلم شد خانۀ رقیه

لبریز شد پیمانۀ رقیه

*مگه یه دختر سه ساله چقدر طاقت داره مصیبت ببینه؟ مگه یه دختر سه ساله چقدر می تونه از بابا فاصله بگیره؟*

صبری كه  گویم شرح ماجرا را

گفت عمه جان امشب در اضطرابم

چون شعله ی آتش به پیچ و تابم

در انتظار وصل روی بابم

آمد پدر در خوابِ خوش به خوابم

دیدم جمال شمس والضحی را

عمه چرا بابم ز در نیامد

از كربلا دیگر خبر نیامد

رفت از كفم صبر و ظفر نیامد

بابم چرا از این سفر نیامد

مُردم ز هجر روی او خدایا

*یه جوری گفت بابا و ناله زد و اشک ریخت،بابا رو کشاند گوشه ی خرابه، بابا اومد،با سر هم اومد،فقط دخترا بابایی نیستن،بابا هم یه جورای دیگه ای دخترش رو دوست داره*

از تو به یک اشاره

از من به سر دویدن

*یه وقت بی بی حضرت زینب سلام الله علیها دید طبق رو دارن میآرن، اومد دم در خرابه مانع شد، برش گردونید، مگه یه دختر سه ساله ی داغ دیده رو با سر بریدۀ بابا تسلیت میدن؟حسین .... هر چه کرد راضی نشدن،دیدن بی بی مانع شده، اجازه نمیده، کنار نمیره، دست به تازیانه بردن،وای ....*

کوفیا بدن بابا بابا

عمه رو زدن بابا بابا

حسین ...

شمر بی حیاست بابا بابا

پس عمو کجاست؟ بابا بابا

*عمه رو زمین افتاد،سر رو وارد خرابه کردن، مقابل این نازدانه قرار دادن*

شب آمد و از آسمان شفق رفت

باطل به جلوه گاه اهل حق رفت

از زانوی زینب دگر رمق رفت

 

*اگه دختر بچه داری می فهمی من چی میگم، نه صورتش کبود ِ، نه پاش آبله داره، نه تازیانه خورده،نه ناله میزنه، نه سر بریده مقابلشه*

 

از زانوی زینب دگر رمق رفت

آن نازدانه جانب طبق رفت

*چشمش به سر بریده ی بابا افتاد، دیگه خیلی زنده نموند، دو سه تا جمله بیشتر با بابا نتونست حرف بزنه، افتاد از دنیا رفت،حسین.....زبان حاله رقیه رو بگیم و ناله بزنیم، بازم چیزی نگفتیم،مصیبت بالاتر از این حرف هاست، یه زبان حالش این بود،خیره خیره به لبا نگاه میکنه، به صورت نگاه میکنه، بابا!*

بر لبت نی که زد و مُهر جبینت که شکست

در تنور، آیه ی نور از چه بدین سان افتاد

*همه ناله بزنیم حسین .....*

.