نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شبِ سوم محرم _روضۀ حضرتِ رقیه سلام الله علیها _سید مهدی میرداماد

روضه و توسل جانسوز _ شبِ سوم محرم  _روضۀ حضرتِ رقیه سلام الله علیها _سید مهدی میرداماد

وقتی اومدی گفتم ، که تقصیر دل من بود

تو که دیدی بابات خوابه،چه وقت گریه کردن بود

حالا که اومدی پیشم ، بازم آغوشتو وا کن

بغل کن بغضمو بازم ، غریبی مو تماشا کن

حالا که اومدی پیشم ، بزار خلوت کنم باتو

بزار تعریف کنم بعدش ، ببین من پیر شدم یاتو

ببخش حرفای تعریفیم،دیگه حرفای خوبی نیست

ببخش واسه پذیرایی،خرابه جای خوبی نیست

*تو جات خرابه نیست بابا ، چرا خرابه جای خوبی نیست؟ ...*

خرابه بسترش خاکِ ، خرابه بالشش خشتِ

تو خیلی خاکی ای اما ، برایِ دخترت زشتِ

برای دخترت زشته،که خونش این طوری باشه

بزار چیزی نگم شاید،تو حرفام دلخوری باشه

کدوم دختر بااین حالش،پیش باباش معذب نیست

ببخش از راه طولانی،سر و وضعم مرتب نیست

اگه بابا بیای باید،برات با جون مهیا شم

خجالت می کشم وقتی،نتونم از زمین پاشم

نگی من بی ادب بودم،نگی این دختر عاشق نیست

نمی تونم پاشم از جام،پاهام پاهای سابق نیست

*اینقدر رو خارا دویدم ... اینقدر کعب نی خوردم ... اینقدر لگد خورم ... پاهام پر از آبله است ...*

حالا چشمای کم سومو،به هر چی جز تو می بندم

به زورم باشه پامیشم،به زورم باشه می خندم

مگه تو صورتم امشب،بغیر از خنده چی دیدی

که از وقتی پیشم هستی،یه بار حتی نخندیدی

یکی دستش تو تاریکی،به گونم خورده چیزی نیست

 یکی از من یه گوشواره،امانت برده چیزی نیست

فقط دلتنگِ تو بودم،که اعصابم به هم ریخته

یه قدری خستۀ راهم،یه کم خوابم به هم ریخته

 *حالا چی میخوای دختر؟*

میخوام امشب سرت تاصبح،به رویِ دامنم باشه

میخوام امشب شب خوبِ،ازینجا رفتنم باشه

دیگه اخماتو واکردی،منم با بغض میخندم

بیا آغوشتو وا کن،منم چشمامو میبندم

* هر چی با باباش حرف زد آروم نشد ، دیگه قدرت نداشت درست حرف بزنه ، بریده بریده ... هی میخواست بگه "اَبَتا" دندوناش شکسته بود نمیتونست بگه ... هی میگفت:اَبَ، اَبَ... "یا أبتاه ! مَنْ ذَا الَّذی خَضَبكَ بِدِمائكَ؟مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْكَ؟ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی ؟" ...سر رو به سینه چسباند ، لباشُ رو گذاشت رو لبای بابا ... قربون لبای پاره ات ، قربون دندونایِ شکسته ات ، قربونِ محاسنِ خاکی و خونیت ، قربون موهایِ سوخته ات ، بابا بابا ... گفت : بابا شنیدم از عمه ام یه منزل قبل ازخرابه سرت رو شستن با گلاب ، خوشحال بودم سرت رو با گلاب شستن ، اما الان هر چی نگاه می کنم خاکستر رویِ سرته ... هر چی نگاه می کنم صورتت غرقِ خونِ ، بابا چه کردن با لبهات ؟ ...بابا الان یادم اومد ، دیدم  دارن یه چوب و بالا می برن ، هی رو پنجه های پام بلند شدم ، عمه اون سر کیه ؟... اون سر بابایِ من حسینِ ؟... حسین ....دختر به بابا رو بزنه ، بابا روش رو زمین نمیزنه ، امشب بگو : دختر ارباب ! به بابات بگو ما یه کربلایی اربعین میخواهیم ، به بابات سفارش مارو بکن ، خدایا به رقیه ، به دستای زخمی و کوچیکش ، احدی رو نا امید و دست خالی برنگردان ....*

منابع :

المنتخب فی جمع المراثی و الخطب طریحی،ص ۱۳۶-۱۳۷

منتخب التواریخ،باب پنجم،ص 299.

نفس المهموم، ۴۵۶

رمز المصیبة،جلد3،ص 327.

سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام در 120 محل،‌ ص 59

.