نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه _ شب سوم محرم _روضه حضرت رقیه سلام الله علیها _کربلایی حسین سیب سرخی

ذکر توسل و روضه _ شب سوم محرم _روضه حضرت رقیه سلام الله علیها _کربلایی حسین سیب سرخی

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

"یا بْنَ الْحَسَن..."

آمدی با سر آمدی ... چه کنم؟!

بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

هر دو دستم شکسته اما تو

با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

بس که دیروز خیزران خوردی

با لب پرَپَر آمدی، چه کنم؟!

از جراحات حنجرت پیداست

از نوک نی در آمدی ... چه کنم؟!

چشم من تار و بسته شد، حالا...

دیدن دختر آمدی؟! چه کنم؟!

گیسویم درهم است ... می بخشی؟

سر زده آخر آمدی چه کنم؟!

*کیا خواهر کوچیک دارن؟اصلا دختر یه نعمتیِّ، یه شیرینیِ دیگه ای داره *

بگذریم از خودت بگو بابا

از خودت ، از غروب عاشورا

تیر و شمشیر از این و آن خوردی

از زمین و از آسمان خوردی

آیه خواندی برایشان اما

سنگ از قوم بد دهان خوردی

خاطرم مانده عصر عاشورا

نیزه ای را که از سنان خوردی

دمِ مغرب به ما جسارت شد

بر زمین لحظه ی اذان خوردی

چقدر ضربه، بی امان خوردم

چقدر ضربه، بی امان خوردی

دشمنت تا مرا بلندم کرد

زیر خنجر تکان تکان خوردی

بگذریم از خودت نمی گویی

حال من را چرا نمی جویی؟!

له شدم مثل یاسِ پژمُرده

صورتم شد کبود و خون مُرده

مثل مادربزرگِ خود زهرا

بازویم را غلاف آزرده

این زبانم ز بس که می گیرد

آبرویِ مرا پدر برده

دختری از خرابه رد می شد

گفت با خنده: این لگد خورده

به لباسم چقدر خندیدند

به غرورم چقدر برخورده

بی خیال ای پدر کسی اصلاً

دخترت را کنیز نشمرده

مثل سابق برات می ارزم؟!

بغلم کن ببین چه می لرزم

شب وصلم عجب خُجسته شده

نافله خواندنم نشسته شده

دیدی آخر تو را بغل کردم

با همین بازوی شکسته شده

خواهشی می کنم، به همراهت

دخترت را ببر که خسته شده

بی هوا روی خاک می اُفتم

بند بند تنم گسسته شده

*شاید با بابا اینجوری گفته باشه : بابا نبودی چهل منزل هی کتک می خوردم،هی میزدن،ولی یه نفر خیلی دور و بر من می ایستاد،عمه ام زینب هی خودش رو سپر می کرد،نمیذاشت به صورتم سیلی بخوره*

باز لاله ... دوباره پهلویم ...

بس که این زخم باز  و بسته شده

دخترت خسته است از این مردم

بس که تحقیر و سرشکسته شده

* صدا زدن زن غساله بیاد، دیدن خانوم رقیه جان داده ... گفتند : بزرگ این قافله رو صدا بزنید ، عمه اش زینب آمد ، فرمود چی میخوای بدونی ای زن غساله؟ گفت: خانوم به من بگو چرا دور گردن این بچه سه ساله جای غل و زنجیره؟چرا موهاش سوخته؟چرا کف پاش آبله زده؟ به من بگو چرا دندوناش شکسته؟... حسین ...*

منبع روضه اشاره شده :الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبی ج 5 ص 81

.