نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم _سید رضا نریمانی

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم  _سید رضا نریمانی

جاموند از بقیه .. یه سه ساله دختر

میره یه یهودی .. به دنبالِ دختر

 

یکی نیست بگه این .. چی کار با تو داره؟

مگه یه سه ساله .. چقد تاب میاره؟

 

رسید خیلی بد زد .. با مشت و لگد زد

نه تنها فقط اون .. که هرکی اومد زد

 

همون دستایی که .. علی اکبرُ زد

حالا روزی صد مرتبه دخترُ زد

 

آخه ... چی بوده جرمش که

اینجور ... چشاش پر از اشکه

چشمش ... به صاحبِ مشکه

 

یه غم‌ دیده دختر .. بی‌یار و بی‌همدم

دستاشو میبنده .. یه مرد نامحرم ...

 

روزا تویِ بازار .. شبا تو خرابه

مگه جایِ دختر تو بزم شرابه؟

 

الان خوبه عمّه .. میگیره چشامو

نمیبینه چوب زد لبای بابامو

 

ولی آخرش چی ؟! آخر که میبینه

سر بابا جونش رو پاش که میشینه

 

زینب ... ترسش فقط همینه

دختر ... پیش باباش نَشینه

جای چوبو رو لب نبینه ...

.

 

*خیلی از روضه ها رو باید عمق وجودت جا بگیره بارها روضۀ این سه ساله رو شنیدی ، اما به این نکته تا به حال توجه نکرده بودی؛ همه از روضه خونا، بزرگان، اساتید شنیدید که سر و وارد خرابه کردن، گذاشتن جلوی این سه ساله؛ حرفایی این سه ساله با این سر زده، نگفتنیه، کار باهاش ندارم.اما یه حرفایی زده؛گفت بابا چرا اینجوریه سرت؟!سؤال شده برام ! مگه قبلِ شهر شام ، تو دِیرِ راهب این سر رو راهب مسیحی با گلاب شستشو نداد؟!با گلاب که شستشو داد همۀ زخم‌ها  رو گرفت ... سر رو پاک کرد ... سر رو تر و تمیز آوردن تو شهر شام ... اما بابا !! (زبانحال) من دیدم سرت خیلی تمیز شده بود ... اصلا زخم بهش نبود. اما الان که سرتو جلوم گذاشتن میبینم لبات به هم ریخته... دندونات شکسته‌ست...حالا فهمیدم بابا .... حالا فهمیدم ...دیروز تو مجلس اون نامرد قدّم نمی‌رسید، اما میدیدم این چوب بالا میره ... دستای عمه‌م هم بالا میره ... چوب که پایین میومد دستای عمه ‌م هم به صورتش میخورد ...حالا فهمیدم با سرت چی کار کردن ...ای حسین ...*

شاعر : داوود رحیمی

.