نمایش جزئیات

توسل و روضه جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ سیدمجیدبنی فاطمه

توسل و روضه جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ سیدمجیدبنی فاطمه

من خیلی چشم به رات بودم

دیر اومدی بابا دیر اومدی بابا

 

ببین حالا که من شدم پیر اومدی بابا

دیر اومدی بابا

 

من دیگه اون سه ساله    که دیده بودی نیستم

بابا دیگه محاله، که روی پام بایستم

 

حسین…

 

عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم

بزن مرا که یتیمم بهانه لازم نیست

 

یاد داری مدینه موقع خواب

دست تو بود بالش سر من

 

*تمام آرزوی یه دختر همینه…گفت بابا همه عشقم اینه یه بار دیگه…فقط یه بار دیگه منو بغلم کن…انتظار داشتم گفتم بابام میاد…یه بار دیگه بغلم میگیره…اما هیچوقت فکر نمیکردم یجور بیای خودم بغلت بگیرم..به من بگو کی رگای گردنتو بریده…شنیدم بابا یه شب تنور بردنت…حسین*

.