نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم _ سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم _ سید مجید بنی فاطمه

گل بهشت حسینم ز بس نخوردم آب

خزان به دیدنم آمد که چهره ام زرد است

به پیش ضربت دشمن سپر برایم شد

قسم به جان عمویم که عمه ام مرد است

بابا نسیم میوزد و صورتم چه میسوزد

خدا کند که بمیرم سرم چه آورده است

 

بین این شهر نحس و مهمان کش

مثل عمه فقط خدا دارم

تو به لب زخم خیزران داری

من به لب روضۀ تو را دارم

*بابا بابا بابا ....هی میگفت بابا .. چرا هر وقت میگم بابا منو میزنن ... منم میخوام انقدر برات کتک بخورم تا برم پیش داداش علی اکبرم ... دلم برا علی اصغر تنگ شده بابا ... بابا ....*

تو به لب زخم خیزران داری

من به لب روضۀ تو را دارم

دو سه روز است رویِ پلکِ ترم

جایِ سیلیِ بی هوا دارم

*امشب حضرت رقیه ای ها،گرفتارم بودن مردم گفتن بریم دست به دامن حضرت رقیه بشیم ...*

به رخم عکس دست و بر روی

پیرُهَن عکسِ رد پا دارم

تو نوکِ نیزه جا گرفتی و من

رویِ خاک خرابه جا دارم ...

نه مچ دست سالمی دارم

نه النگویی از طلا دارم

به رخم زجر بی هوا میزد

به دل از او بهانه ها دارم

بعد از آن لحظه ای که سیلی زد

فقط از عمه ام صدا دارم

بابا بابا بابا بابا ...

شبایِ خرابه چقدر ساکت و سرده

تموم وجودم پُر از زخمِ و درده

ببین غصۀ دوریت چه کرده ...

منو خوب نگاه کن ببین باورت میشه

اینا ، جایِ سیلی اینا ، جای آتیش

بمون پیش من واسه همیشه ...

*یه خواسته از باباش داره،این خواستش داد زن و مرد و پیر و جوون و در میاره*

دعا کن بمیرم ، که موندن عذابه ..

دعا کن که باهم بریم از خرابه ..

*بابا بابا بابا بابا...بابا میخوام یه جیزی رو برات تعریف کنم ...*

روی ناقه بودم که خواب تورو دیدم

کنارت نشستم رو پاهای تو خوابیدم

با سرنیزه از این خواب پریدم ...

چه زجری کشیدم منِ بی کس و تنها

به یاد تو بودم تو تاریکیِ صحرا

شنیدم سرت برگشت رو نی ها

کشیدن موهامو میدونم که دیدی

چشات بسته بود و خجالت کشیدی

*همه ی باباها دوست دارن موهای دختراشون رو شونه کنن ...*

موهام عشق تو بود ... توی خیمه ها سوخت

تو بازار کوفه ... تو خاکسترا سوخت ...

بابا بابا ...حسین ...

. .

یه نگاه کرد ، گفت عمه،اینا فکر میکنن من سه سالم و بچه ام .. میخوای شام و رو سرشون خراب کنم ؟.. میخوای یه کاری کنم همۀ تاریخ بگن اینا اسیر رقیه بودن ... همۀ عالم اسیر رقیه ان ... گفت همون کاری که مادر پهلو شکستمون کرد میکنم ... انقده گریه کرد ... هرکاری میکردن یزید خوابش نمیبرد هی از خواب میپرید ... گفتن چته چرا نمیخوابی؟ گفت این صدا گریۀ کیه نمیزاره من بخوابم ؟...

گفتن یزید این صدا دختر حسین،من یه جمله میگم خودت دیگه برو تا تهش،همۀ عالم اگه یه بابا صورتش زخمی باشه از بچش میپوشونه ، میگه دخترم زودی میترسه زودی غصه میخوره، نانجیب میدونی چی گفت ، گفت برا چی گریه میکنه،گفت بهونۀ باباش و میگیره گفت اینکه کاری نداره سر بریده رو براش ....

ریختن تو خرابه ، اول همه رو زدن .. یه تشتی گذاشتن جلوش گفتن اینم باباتِ ... دیدی وقتی تو روایات تو تاریخ اومده گفته عمه من که غذا نخواستم آره ، تا سر و آوردن .. خرابه بویِ نون گرفت،آخه سری که تو تنورِ خولی رفته ... این بچه روپوش و کنار زد ... عمه این بابایِ منه؟ .. "مَنِ الَذّی اَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی"...حسین...*

. . قاصدک ؛ بابایِ من گمشده اونو ندیدی؟ کاش میشد ؛ میرفتی و تو قتله گاه میگردیدی   قاصدک ؛ نشین رو شونم،شونه هام درد میکنه خبر از بابام بیار اگه رو نیزه پریدی ...   پروانه ؛ یه بوسه من ، بهت میدم امانتی بده بابام اگه به چاک لبهاش رسیدی ...   حسین ... بابا ... اینقده گفت بابا ، یه وقت دیدن دیگه صداش نمیاد ... خدایا فردای محشر سر و کار مارو فقط با خانوم رقیه قرار بده ... اینم بگم برا اونایی که عزیز از دست دادن ، بابا از دست دادن ، فیض ببرن . باباها فیض ببرن همۀ شهدا،بچه شهید زیاده..همچین که سرُ نگاه کرد درد و دلاش یادش رفت .. فقط یه نگاه کرد گفت بابا ، عجب خواهری داری ... عرض کرد تا اینجا هرکسی میومد مارو بزنه میگفت منو بزنید ... اینا بچه اند، طاقت ندارن ... .