نمایش جزئیات

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج امیرکرمانشاهی اجرا شده در ماه صفر

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج امیرکرمانشاهی اجرا شده در ماه صفر

سایه ای افتاد رویِ پیکرش، یَا ابْنَ شَبِیب!

رویِ تَل می زد به صورت خواهرش، یَا ابْنَ شَبِیب!

جایِ زینب،شمر آمد بر سرش، یَا ابْنَ شَبِیب!

 

یَا ابْنَ شَبِیب! تاب و تبم روضه های اوست

یَا ابْنَ شَبِیب! خوابِ شبم روضه های اوست

 

یَا ابْنَ شَبِیب! با لبِ تشنه شهید شد

یَا ابْنَ شَبِیب! مویِ رقیه سفید شد

 

یَا ابْنَ شَبِیب! مشک،گرفتارِ تیر شد

یَا ابْنَ شَبِیب! عمه ی ما هم اسیر شد

 

چشمِ رباب بود وتقاضایِ آب آب

یَا ابْنَ شَبِیب! وایِ من از مجلسِ شراب

 

یَا ابْنَ شَبِیب! جُرمِ یتیمِ سه ساله چیست؟

یَا ابْنَ شَبِیب! دخترِ ترسیده دیده ای؟

در زیرِ خار، طفلکِ خوابیده دیده ای؟

 

*هر کار کرد دید نیزه از خاک در نمیآد،اومد پیشِ زین العابدین،آقا! نیزه ای که حاملِ سَرِ پدرتون ابی عبدالله است، تو خاک فرو رفته،از خاک بیرون نمیآد،چه کنیم؟ فرمود:حتماً یکی از بچه ها جامونده....کجا بریم دنبالش؟ فرمود: ببینید سَرِ رویِ نیزه کدوم طرف رو نگاه میکنه...همه کوفته و خسته بودن،به زجر گفتن: تو برو دنبالش،همه به اون گفتن...هزار تا پسر از آدم گم بشه،اما یه دخترگم نشه...زَجرِ نانجیب از جاش بلند شد،مشت گره کرد،گفت: مگه من این دختر بچه رو پیداش نکنم....دلِ شب...بیابون...تاریکی...راه روگرفت،زیرِ یک بوته ی خار رسید،دید یه دختر بچه زیرِ یه بوته ی خار خوابش برده...بابا وقتی یکی خوابه،اونم دختر بچه که همه وجودش نازِ...دستِ نوازش به سرش میکشی، آروم صداش میکنی...اونم دختری که تازه یتیم شده،بابا از دست داده....نازش کرد؟...نه...آروم صداش زد؟...نه...میگن:مثل اون دومی پاشُ بالا آوُرد...*

 

هی گفتم بهش،میام میام میام

موهامُ نکِش، میام میام میام