نمایش جزئیات

توسل به جناب حر سلام الله شب پنجم محرم ۹۸ کربلایِ معلی بنفس حاج حسن خلج

توسل به جناب حر سلام الله شب پنجم محرم ۹۸ کربلایِ معلی بنفس حاج حسن خلج

. از کوچه های خاطره هایش عبور کرد پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد *حر ! نگاه کن ببین کجا بودی الان کجایی ؟!.. چیکار داری می‌کنی ، حواست هست؟! حسین جانم ، کمک کن امشب ما هم بتونیم یه مروری بکنیم ، ببینیم کجا بودیم الان کجا هستیم .. حسین جانم .. حسین جانم ..* از کوچه های خاطره هایش عبور کرد *یادش افتاد ،از خونه که اومد بیرون ، سوار مرکبش شد ، مأموریت بهش دادن بیاد سر راه حسین رو ببنده ، نشست روی اسب هِی زد به اسب ، دید یه ندایی به گوشش میرسه : حر ! بشارت بر تو باد به بهشت . خودش زیر لب به خودش گفت مادرت به عزات بشینه.. کدوم بهشت ؟! داری میری سر راه حسین رو ببندی .. من حر رو از اینجا شناختم .. اگر من بودم قربة الی الله میرفتم کربلا حسین میکشتم ، میگفتم وحی شده !! یه خواب میبینم عالمُ میریزم بهم میگم خواب دیدم .. ندا از عالم ماوراء به گوشش رسید ، این آقا حقش بود حسین دستشو بگیره .. کسی اینقدر فهم ، کسی اینقدر پهلوان ، ندا به گوشش رسید برو برو که بهشت منتظر توست .. خودش به خودش نهیب زد ، بهشت بی حسین بهشت نیست .. بهشت یعنی حسین ..* میکرد حس بزرگیِ بار گناه خویش میخواست تا رها شود از دست چاه خویش در برزخ میان بهشت و جهنمش میکرد شوق عفو الهی مصممش پا روی خود گذاشت و از خود عبور کرد یعنی که پابرهنه شد و عزم طور کرد *چکمه هاشو درآورد ، چکمه هاشو پر از شن کرد ، بند چکمه ها رو بهم بست انداخت دور گردنش ، تو عرب این نشانه ذلتِ، یعنی ذلیل شدم ، شکسته شدم ..* میکرد مشق دیگری از قافُ شینُ عین در محضر نگاه رحیمانه‌ی حسین *از دور دید آقا هم منتظرشه ، بخدا آقا خیلی وقته منتظره ، نه فقط منتظر حربن یزید ریاحی ... منتظر تک تک شماهاست ، چشم به در دوخته ، کِی میان بغلشون کنم .. قربونت برم حسین جانم .. امام صادق علیه السلام فرمود زُوار ابی عبدالله به چهارفرسخی کربلا که میرسه روح جدم حسین میاد به استقبالش، ابی عبدالله سینه‌شُ به سینه زائرش می چسبونه ، در آغوش می‌کشه ، میفرماید خوش اومدی ،خیلی وقته چشم به راهت بودم .. جواب خوشآمد آقارو بده ، نفس بگیرُ بگو حسین .. قربون این ناله ها ، قربون این حسین حسین گفتنا .. بازم امام صادق فرمود وقتی شماها نام ابی عبدالله رو میگید ، فرمود مادرم از عرش صدا میزنه : اگه پسر خودتُ میگی خدا بهت ببخشه ، اما اگه حسین منو میگی کربلا بین دو نهر آب .. هی صدا زد مردم جیگرم داره میسوزه .. قربونت برم آقاجانم ، اینو به نیابت از مادرش خیلی آروم و شکسته بگو ، اون جوری بگو که وقتی یه آدم پهلو شکسته میخواد حرف بزنه ، آرام زیرلب بگو : غریب مادر ، حسین .. نمیدونید وقتی سینه شکسته باشه ، حرف زدن که جای خود داره ، نفس کشیدن عذابه .. آخه نمی‌دونم خبر داری یا نه .. حرامزاده توی اون نامه‌ش به معاویه نوشت : معاویه ، صدای فاطمه دلمو به رحم آورد ، داشتم پشیمون میشدم اومدم برگردم ، یه چند قدمی دور شدم ، یاد علی افتادم و بغض علی .. سادات ، امام زمان ، در فاصله گرفت دورخیز کرد .. لا اله الا الله .. قربونت برم بی بی جان ، یه ادب به اسمت کرده ، توی مجلسش فقط اسم شماست ، یه بار احترام به نامت گذاشته این حر ، امشب اومدی داری فقط جلوه می‌کنی .. بی بی جان ، خانوم کجای جلسه نشستی ، امشب وقتی میخوای خودتو بزنی خیلی مواظب باش دور و برت رو مراقب باش آخه این پهلو خیلی رنجیده ، یه وقت دستت به پهلوی بی بی نخوره ، یقین کن خانوم یه گوشه ای از همین مجلس نشسته ، خیلی مواظب باش .. وای مادرم مادرم مادرم .. در قلب او شکوفه‌ی عشق خدا شکفت شرمنده رو به جانب آقا چنین بگفت : چکمه‌هایش دور گردنشه ، سرش پایینه ... آقا منم کسی که به تو راه بسته است سنگی که قلب آینه‌ها را شکسته است تن بچه هاتو لرزوندم ، زینبتو آزردم .. برادرم! من و شما چقدر راه بستیم ؟! درد و دل میکنم با برادران دینی خودم .. چقدر خوبه رو راست باشیم با آقا بگیم آقا راستی راستی غلط کردم .. من بودم راهت رو بستم حسین جان ولی .. حالا ولی به سوی شما بازگشته ام یعنی که من به سوی خدا بازگشته ام ای آخرین پناهِ همه بی پناه‌ها آه ای دلیل گمشدگان بین راه‌ها مولای من ببین که پناهنده توأم هرچند حر ولی به خدا بنده‌ی توأم طعم گریه ها ، شکل گریه ها ، حال گریه ها خیلی باهم متفاوته ، امشب یه شب خیلی خاصه ، اگه وجود مقدس حضرت حر نبود امثال من دیگه چه راهی میتونستن پیدا کنن .. تصور و گمان من این هست در مقدراتی که امام حسین برای روز عاشورا نوشت سخت‌ترین نقش رو به حر داد .. منو از خودت دور نکن! تو باید بری تا خیلیا بتونن بیان .. فرمود شاه عشق به حر سپاه خویش ای بی‌خبر ز بخشش و لطف إله خویش ماییم حاکم همه‌ی هستی از ألست پنداشتی که راه مرا لشکر تو بست ! چی خیال کردی ، عذرخواهی می‌کنی که لشکر من راه تورو بست ؟! نه نه اشتباه نکن. من اراده کنم شمشیرهای توی دستتون شماهارو پاره پاره می‌کنه ، من اراده کنم نیزه های توی دست‌هاتون توی قلبهاتون میشینه ، من اراده کنم عالم رو زیر و رو میکنم .. آقا زین العابدین فرمود وقتی صدای تکبیرهای بابام بیشتر شد ، از بابام بی‌خبر بودم ، به هر زحمتی بود خودم رو از خیمه کشیدم بیرون ببینم بابام کجاست ، نگران شدم . دیدم مثل شیری که به گله گرگ حمله می‌کنه ، این لشکر از جلوی دست بابام فرار میکردن ، خیلی کیف میکردم بابام می‌جنگید شمشیر میزد ، هر کس از هر طرف به بابام نزدیک میشد بابام رو روبروی خودش میدید ، مثل طوفان می‌چرخید ... بعد از عاشورا شجاعت علی از ذهن مردم رفت ، هروقت میخواستن صحبت از شجاعت بکنند از حسین صحبت میکردند در همین لحظات دیدم یه ملعونی پشت یه نخلی پنهان شد ، بابام متوجه او شد اما عمدا تغافل کرد یعنی من تورو ندیدم ، اونم اومد از پشت با نیزه بابام رو زد ... خیلی متعجب بودم که این چه کاری بود ، بابام چرا به روی خودش نیاورد ! وقتی امامت به من منتقل شد متوجه شدم اون لحظه بابام نگاه کرد (والله باید بمیریم ) هفتاد پشت او یه شیعه حسینی بود... حضرت نزدن تا اون شیعه بیاد یه یاحسین بگه ... رفقا یه مطلبی که هست اینه که کی می‌دونه اون شیعه ای که ابی عبدالله بخاطرش نیزه خورده من نیستم ؟! تو نیستی ؟! کی می‌دونه؟! کی می‌تونه با قسم حضرت ابالفضل بگه من نیستم ، کی میدونه؟! حسین حسین گفتنت خیلی خرج برداشته ... اینجا نشستن خیلی گرون تموم شده رفقا... سینه زدنت خیلی خرج برداشته ... ماییم حاکم همه‌ی هستی از ألست پنداشتی که راه مرا لشکر تو بست!؟ تدبیر امر عالم ایجاد کار ماست خلقت تمام قد، همه در اختیار ماست اراده کنم بگم خاک بگیرتتون ، میگیره ... اما حرف اینجاست ... وقتی مقام صبر و رضا ، راه ما گرفت در اولین مکالمه چشمم تورا گرفت بخدا چشمش تک تک شماهارو گرفته که الان اینجا نشستیم میگیم حسین ... کجا بودی الان سر از اینجا پیدا کردی ، کجا بودی الان سر از هیأت در آوردی ... رفقا بیایید یه کاری کنیم آقا رومون دست بذاره بگه اینو می‌خوام امسال اربعین کربلا باشه .. روضه آخر من باشه .. خیلی جگر زینب آتش گرفت .. کِی ؟! اون زمانی که کار تموم شده .. عمر سعد دستور داد یه عده برن نعل اسبارو عوض کنن ، دستور داد بدنهای شهدارو .. الله اکبر .. عشیره حر خبردار شدن اومدن بدن حر رو برداشتند بردند ، جلو چشم زینب اونوقت زینب موند و گودال موند و بدن ابی عبدالله موند و ده تا اسب موند و چهل تا نعل موند و .. حسین .. جان‌های عالم فدای تو حسین‌گو .. سه مرتبه همه با هم لبیک یا حسین .. .