نمایش جزئیات

مدح خوانی ویژه عید ولایت عیدالله الاکبر غدیر خم به نفس سیدمجید بنی فاطمه

مدح خوانی ویژه عید ولایت عیدالله الاکبر غدیر خم به نفس سیدمجید بنی فاطمه

من ماجرا را خوب یادم هست
چون کاروان ما جلوتر بود
 
پیکی رسید و گفت برگردید
دستور دستورِ پیمبر بود
 
چرخید سرهایِ شترهامان
چُون باپیمبر بود دلهامان
 
فرمانبری از حرف پیغمبر
با حج برایِ ما برابر بود
 
خیل عظیم حج گزاران را
 گردِ درختانی کهن دیدیم
 
کاربنایِ سایه بان ها با
 عمار و سلمان و ابوذر بود
 
زنگِ شترها از صدا افتاد
از دشت حتی رد نمیشد باد
 
راوی به حرف خویش پایان داد
یعنی محمد رویِ منبر بود
 
الیَوم‌َ اَكمَلت‌ُ لَكُم دینی 
 مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ، عَلِىٌّ مَوْلاهْ 
 
بانگ رسایی داشت پیغمبر
هرچند بعضی گوشها کر بود
 
آنها که می دیدند می خواندند
از چشم پیغمبر مرادش را
 
آنها که نشنیدند می دیدند
در دستِ او دست برادر بود
 
هم برکه هم دریا شهادت داد
هم طور هم سینا شهادت داد
 
حتی شن صحرا شهادت داد
حکم ولایت دستِ حیدر بود
 
از خندق و از بدر تا خیبر
تا لحظه ی آخر که در بستر
 
از ابتدا حرف از ولایت بود
آری ولایت حرف آخر بود ..
.