نمایش جزئیات
مدح خوانی ویژه عید ولایت عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس حاج محمد بذری
آتش گرفت هر که می از این سبو کشید
دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید
مدحِ تو را نمیشود آسان سرود و گفت
باید که دست یک سره از آبرو کشید
آیینه ای گرفته خدا در مقابلش
فرمود یا علی و تو را مو به مو کشید
خود را که دید عین خودش را ظهور داد
یک یاعلی و یکصد و ده بار هو کشید
مارا رها نمی کند آن قوس اَبروان
باید که تیغِ اَبروی تو بر گلو کشید
ای شاه بیت عشق وزیری مبارکت
بسم الله ای امیر ، امیری مبارکت
ما باختیم پیش تو دار و ندار باز
ما را نوشته اند از اول قمار باز
دست حسن حسین و اباالفضل تیغ توست
این خانواده اند همه ذوالفقار باز
وقتی که چرخ میزند ای تیغ رحم کن
خورشید را که در نرود از مدار باز
پیداست از حرارت لا سیف گفتنت
جبرئیل دیده است کمی تار و مار باز
تا پیش چشم فاطمه حیدر بلند شد
روحی لک الفدای پیمبر بلند شد
نقش تو بود و تیشۀ پیکر تراش ها
یاد تو بود بر سر مرمر تراش ها
با در تمام قلعه زِ جایش بلند شد
دست تو بود و حیرت خیبر تراش ها
حُجاج در طواف تو حَلاج میشوند
قربانیان خانۀ تو سر تراش ها
بر چشم ابرویت چقدر خوش نشسته است
انگار داده اند به خنجر تراش ها
از هر چه دیده ام حرمت آشناتر است
ایوان طلایِ شاهِ نجف دلربا تر است
از ابر خشک لطف تو باران درآورد
چشمت چقدر جان دهد و جان درآورد
تو آمدی که جلوۀ پروردگار هم
خود را چنین به قامت انسان درآورد
دست تو کافی است به خرمای تازه ای
از بت پرست حضرت سلمان درآورد
ما با علی علی همۀ عمر زنده ایم
مارا به رقص ذکر علی جان درآورد
عباس مثلِ کیست که اصلاً نیاز نیست
تیغ از غلاف در دلِ میدان درآورد
رحمت به مادرم که به ما گفت یا علی
یا مظهرالعجائب و یا مرتضی علی
گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد
اما محال باشد علی را بیاورد
او اول است از همه باید پیمبرش
این دست را بگیرد و بالا بیاورد
عزم جهاد میکند و وقت رفتنش
یک کاسه آب حضرت زهرا بیاورد
یک دم بس است از دو دم ذوالفقارِ او
تا حال صد سپاه کمی جا بیاورد
افتاده از نفس ملکُ الموت میرسد
تا ذوالفقار حضرتِ مولا بیاورد
دست نبرد اوست و جبریل آمده
تا دستمال زرد علی را بیاورد
یک دم سر سپاه عرب میزند علی
ای ناز ضرب شستش عجب میزند علی
مارا بهار ساخته اند زمهریر نه
مارا بهشت کرده ای اما کویر نه
ما کعبه را بدونِ علی سنگ دیده ایم
این کعبه است قبله ولی بی امیر نه
روز تولد و همۀ عید هایمان
شاید ز یادمان رود اما غدیر نه
وقتی گدا رسید به این خانه حلقه زد
برگشت از سرای تو اما فقیر نه
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
سیراب دیو و دد همه طفل صغیر نه
این خانواده بیش و کمش فرق میکند
اصلاً حسین جنس غمش فرق میکند
.