نمایش جزئیات

فتنۀ عدوان

فتنۀ عدوان

رفت بخواب و ز تَنَش رفت تاب

دید مه روی پدر را بخواب

دست زد و زوی پدر بوسه داد

پیش پدر لب به شکایت گشاد

کای پدر ای مهر تو سودای من

رفتی و از جور بدان وای من

رفتی و ما زار به دوران شدیم

دست خوشِ فتنه عدوان شدیم