نمایش جزئیات

رباعیات مربوط به حضرت رقیه سلام الله علیهما

رباعیات مربوط به حضرت رقیه سلام الله علیهما

دل سنگ آب شد از گریه تو گریه مکن

عمه بی تاب شد از گریه تو گریه مکن

***

کودکی را که پدر در سفر است

دائما چشم امیدش به در است

هر صدائی که ز در می آید

به خیالش که پدر می آید

***

ویرانه را بابا چراغان کردی امشب

همچو علی یاد یتیمان کردی امشب

بابا به قربان سرت می میرد امشب دخترت

بابای مظلومم ، بابای مظلومم

***

دختر دردانه منم به کنج ویرانه منم

عمه چه آمد به سرم چرا نیامد پدرم

***

گفت ای جان پدر من به فدای سر تو

ای سر غرق به خون ، گو چه شده پیکر تو

کاش می مرد نمی دید تو را دختر تو

بنشین تا که زنم شانه به موی سر تو

***

من آن شمع سراپا آتشم کز ناله خاموشم

خم نیلی و اندامم کبودو خود سیه پوشم

همیشه طفل کوچک جا در آغوش پدر گیرد

من ویران نشینم رأس پدر باشد در آغوشم

ای داغ غمت لاله ی باغ دل ما

نام تو رقیه جان چراغ دل ما

دل سوختگان غم خود را در یاب

بگذار تو مرهمی به داغ دل ما